Main pages

Surah Mary [Maryam] in Persian

Surah Mary [Maryam] Ayah 98 Location Maccah Number 19

كٓهيعٓصٓ ﴿١﴾

کاف. ها. یا. عین. صاد. [[«کهیعص»: حروف مقطّعه‌اند (نگا: بقره / 1).]]

ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُۥ زَكَرِيَّآ ﴿٢﴾

(این) یادی است از مرحمت پروردگارت نسبت به بنده‌ی خود زکریّا (که ای محمّد! آن را بر تو می‌خوانم). [[«ذِکْرُ»: یاد. یادآوری. خبر مبتدای محذوف است و تقدیر چنین است: هذَا الْمَتْلُوُّ ذِکْرُ. «رَحْمَةِ رَبِّکَ»: واژه (رَحْمَة) به فاعل خود اضافه شده است. در رسم‌الخطّ قرآنی با (ت) کشیده نوشته شده است. «عَبْدَ»: مفعولٌ‌به (رَحْمَةِ) است. «زَکَرِیَّا»: بدل است.]]

إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُۥ نِدَآءً خَفِيًّۭا ﴿٣﴾

در آن هنگام که پروردگارش را (در خلوتگاه عبادت) پنهانی ندا داد. [[«نِدَآءً»: صدا زدن. به کمک طلبیدن. مصدر باب مفاعله است. «خَفِیّاً»: پنهان. نهان.]]

قَالَ رَبِّ إِنِّى وَهَنَ ٱلْعَظْمُ مِنِّى وَٱشْتَعَلَ ٱلرَّأْسُ شَيْبًۭا وَلَمْ أَكُنۢ بِدُعَآئِكَ رَبِّ شَقِيًّۭا ﴿٤﴾

گفت: پروردگارا! استخوانهای من (که ستون پیکر من و محکم‌ترین اعضای تن من است) سستی گرفته است، و شعله‌های پیری (تمام موهای) سر مرا فرا گرفته است، پروردگارا! من هرگز در دعاهائی که کرده‌ام (از درگاه کرم تو) محروم و ناامید باز نگشته‌ام؛ (هم اینک نیز مرا دریاب). [[«وَهَنَ»: سست شد. ضعیف گردید. «إشْتَعَلَ»: شعله‌ور شد. شعله فراگیر شد. مراد سفید شدن موهای سر است. «شَیْباً»: پیری. تمییز است. «دُعَآئِکَ»: تو را به یاری خواستن و به مدد طلبیدن. (دُعَآءِ) اضافه به مفعول خود شده است. «شَقِیّاً»: محروم. ناامید. گویند: شَقی بِکَذا. أَیْ تَعِبَ فیهِ وَ لَمْ یَحْصُلْ مَقْصُودُهُ.]]

وَإِنِّى خِفْتُ ٱلْمَوَٰلِىَ مِن وَرَآءِى وَكَانَتِ ٱمْرَأَتِى عَاقِرًۭا فَهَبْ لِى مِن لَّدُنكَ وَلِيًّۭا ﴿٥﴾

(پروردگارا!) من از بستگانم بعد از خود بیمناکم (چرا که در ایشان شایستگی و بایستگی به دست گرفتن کار و بار دین را نمی‌بینم) و همسرم هم از اوّل نازا بوده است؛ پس از فضل خویش جانشینی به من ببخش. [[«الْمَوَالِیَ»: ورثه (نگا: نساء / 33). عصبه، یعنی خویشاوندان شخص از سوی پدر. در اینجا مراد ورثه و به ویژه عموزادگان شَرور و ناباب است. «عَاقِراً»: عقیم. نازا. «وَلِیّ»: عهده‌دار امور. مراد پسر است.]]

يَرِثُنِى وَيَرِثُ مِنْ ءَالِ يَعْقُوبَ ۖ وَٱجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّۭا ﴿٦﴾

از من (دین و دانش) و از آل یعقوب (ثروت و قدرت) ارث ببرد، و او را پروردگارا (در گفتار و کردار) مورد رضایت گردان. [[«یَرِثُنِی وَ یَرِثُ ...»: مراد ارث معنوی، یعنی دین و دانش و نبوّت است (نگا: اعراف / 169، فاطر / 32، شوری / 14). برخی ترکه زکریّا را عِلْم و نبوّت، و میراث آل یعقوب و دارائی و شاهی می‌دانند. «آلِ یَعْقُوبَ»: مراد فرزندان یعقوب است که بسیاری از آنان مفتخر به خِلعت نبوّت شده و انبیاء بنی‌اسرائیل بوده‌اند. «رَضِیّاً»: مورد رضایت. فعیل به معنی مَفْعول، یعنی (مَرْضِیّ) است.]]

يَٰزَكَرِيَّآ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَٰمٍ ٱسْمُهُۥ يَحْيَىٰ لَمْ نَجْعَل لَّهُۥ مِن قَبْلُ سَمِيًّۭا ﴿٧﴾

ای زکریّا! ما تو را به پسری مژده می‌دهیم که نام او یحیی است و پیش از این کسی را همنام او نکرده‌ایم (و شبیه او در صفات فضل و کمال و تقوا و صلاح نیافریده‌ایم). [[«سَمِیّاً»: همنام. مشترک در اسم. شبیه و نظیر (نگا: مریم / 65).]]

قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ يَكُونُ لِى غُلَٰمٌۭ وَكَانَتِ ٱمْرَأَتِى عَاقِرًۭا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ ٱلْكِبَرِ عِتِيًّۭا ﴿٨﴾

(زکریّا) گفت: پروردگارا! چگونه مرا پسری خواهد بود با این که همسرم نازا است و من نیز به غایتِ پیری رسیده‌ام و افتاده و فرتوت شده‌ام؟ [[«أَنَّی»: چگونه؟ این پرسش ناشی از شعف و خوشحالی از قُدوم فرزند است که زکریّا می‌خواهد با شیوه و نحوه تولّد آشنا شود و بفهمد که آیا خدا او و همسرش را به سن جوانی برمی‌گرداند و آن گاه چنین کاری صورت می‌پذیرد یا جز این. «عِتِیّاً»: مصدری از ماده (عُتُوّ) است، به غایت پیر شدن و خشکیده و افتاده گشتن.]]

قَالَ كَذَٰلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَىَّ هَيِّنٌۭ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْـًۭٔا ﴿٩﴾

فرمود: (مطلب) همین گونه است (که پیام داده است). پروردگار تو گفته است این کار برای من (که خدایم، و از هیچ، همه چیز را آفریده‌ام، و از جمله خودِ) تو را که قبلاً هیچ نبودی، هستی بخشیده‌ام، آسان است. [[«هَیِّنٌ»: آسان. ساده.]]

قَالَ رَبِّ ٱجْعَل لِّىٓ ءَايَةًۭ ۚ قَالَ ءَايَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ ٱلنَّاسَ ثَلَٰثَ لَيَالٍۢ سَوِيًّۭا ﴿١٠﴾

(زکریّا) گفت: پروردگارا! نشانه‌ای (دالّ بر تحقّق این مژده) برایم بگذار. (خدا به او) فرمود: نشانه‌ی (حصول آرزوی) تو این است که سه شبانه‌روز تمام نمی‌توانی با مردم سخن بگوئی، با وجود این که تو (از لحاظ اعضاء و حواسّ) سالم و تندرست خواهی بود. [[«آیَةً»: علامت. نشانه. «أَلاّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ...»: این که زبانت بند می‌آید و قدرت تکلّمِ با مردم را نخواهی داشت. «ثَلاثَ لَیالٍ»: سه شب. مراد سه شبانه‌روز است (نگا: آل‌عمران / 41). «سَوِیّاً»: سالم و متعادل. حال ضمیر فاعلی مستتر در فعل (تُکَلِّمَ) است.]]

فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوْمِهِۦ مِنَ ٱلْمِحْرَابِ فَأَوْحَىٰٓ إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا۟ بُكْرَةًۭ وَعَشِيًّۭا ﴿١١﴾

بعد (از این بشارت، زکریّا) از محراب (عبادت) بیرون آمد و به پیش قوم خود رفت و با رمز و اشاره بدیشان گفت: بامدادان و شامگاهان (به شکرانه‌ی این نعمت که در سرنوشت آینده‌ی همه‌ی شما تأثیر بسزا دارد) به تسبیح و تقدیس (خدا) بپردازید. [[«الْمِحْرَابِ»: خلوتکده عبادت که معمولاً در صدر منزل و بالاتر از نقاط دیگر است (نگا: ص / 21). حجره‌ای در اوّل معبد. «بُکْرَةً»: بامدادان. صبحگاهان. «عَشِیّاً»: شامگاهان. شبانگاهان.]]

يَٰيَحْيَىٰ خُذِ ٱلْكِتَٰبَ بِقُوَّةٍۢ ۖ وَءَاتَيْنَٰهُ ٱلْحُكْمَ صَبِيًّۭا ﴿١٢﴾

(هنگامی که یحیی متولّد شد و بزرگ گردید و به سنّ رشد رسید، خطاب بدو گفتیم:) ای یحیی! کتاب (تورات) را با قوّت و (قدرتِ هرچه تمام‌تر) برگیر (و با جدّ و جهدِ هرچه بیشتر بدان عمل کن). ما در کودکی بدو بینش (دینی و فهم احکام الهی موجود در تورات) دادیم. [[«خُذْ»: برگیر. مراد عمل کردن و اجرا نمودن است (نگا: اعراف / 171). «الْکِتَاب»: مراد تورات است. «الْحُکْمَ»: رجاحت عقل و درایت اسرار شریعت. در اینجا مراد فهم تورات و درک احکام آن است. «صَبِیّاً»: در حالی که کودک بود.]]

وَحَنَانًۭا مِّن لَّدُنَّا وَزَكَوٰةًۭ ۖ وَكَانَ تَقِيًّۭا ﴿١٣﴾

و از فضل خود، بدو مهر و محبّت فراوان دادیم (و بر رحم و عطوفت عظیمش سرشتیم) و برکت و پاکی نصیبش کردیم، و او پرهیزگار (به بار آمد) و متّقی بود. [[«حَنَاناً»: مهر و محبّت. رحم و عطوفت. عطف است بر (الْحُکْمَ). «زَکَاةً»: برکت. یعنی او مبارک بود. پاکی و طهارت.]]

وَبَرًّۢا بِوَٰلِدَيْهِ وَلَمْ يَكُن جَبَّارًا عَصِيًّۭا ﴿١٤﴾

و او نسبت به پدر و مادرش نیک رفتار و نیکوکار بود و زورگو و سرکش نبود. [[«بَرّاً»: بسیار نیکوکار و نیک رفتار. عطف است بر (تَقِیّاً). «جَبّاراً»: زورگو. متکبّری که خویشتن را بالاتر از آن بداند که حق را بپذیرد و بدان اقرار کند. «عَصِیّاً»: طغیانگر و سرکش.]]

وَسَلَٰمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّۭا ﴿١٥﴾

درودش باد (در سراسر زندگی) آن روز که متولّد شده است، و آن روز که می‌میرد، و آن روز که زنده و برانگیخته می‌شود. [[«وَ سَلامٌ عَلَیْهِ»: درودش باد. سالم و در امان خواهد بود از اذیّت و آزار و هول و هراس تمام مراحل زندگی. «حَیّاً»: زنده. حال است و جنبه تأکید دارد.]]

وَٱذْكُرْ فِى ٱلْكِتَٰبِ مَرْيَمَ إِذِ ٱنتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًۭا شَرْقِيًّۭا ﴿١٦﴾

(ای پیغمبر!) در کتاب (آسمانی قرآن، اندکی) از مریم سخن بگو: آن هنگام که در ناحیه‌ی شرقی (بیت‌المقدّس برای فراغت عبادت) از خانواده‌اش کناره گرفت. [[«إِنتَبَذَتْ»: کناره گرفت. گوشه‌گیری کرد.]]

فَٱتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًۭا فَأَرْسَلْنَآ إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًۭا سَوِيًّۭا ﴿١٧﴾

و پرده‌ای میان خود و ایشان افکند (تا خلوتکده‌اش از هر نظر برای عبادت آماده باشد، در این هنگام) ما جبریل (فرشته‌ی) خویش را به سوی او فرستادیم و جبریل در شکل انسان کامل خوش قیافه‌ای بر مریم ظاهر شد. [[«رُوحَنَا»: روح متعلّق به خود. مراد از روح، جبریل است (نگا: شعراء / 193). «تَمَثَّلَ»: مجسّم گردید. پدیدار شد. «سَوِیّاً»: (نگا: مریم / 10).]]

قَالَتْ إِنِّىٓ أَعُوذُ بِٱلرَّحْمَٰنِ مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيًّۭا ﴿١٨﴾

(مریم لرزان و هراسان) گفت: من از (سوء قصد) تو، به خدای مهربان پناه می‌برم. اگر پرهیزگار هستی (بترس که من به خدا پناه برده و او کس بیکسان است). [[«إِن کُنتَ تَقِیّاً»: اگر پرهیزگار هستی. با توجّه بدین معنی، جزای شرط محذوف و از سیاق پیدا است. تو پرهیزگار نیستی. چرا که بدون اجازه به حجره عبادتگاه او درآمده است. در این صورت، واژه (إِنْ) حرف نفی و به معنی (ما) است.]]

قَالَ إِنَّمَآ أَنَا۠ رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلَٰمًۭا زَكِيًّۭا ﴿١٩﴾

(جبریل) گفت: (مترس که من یکی از فرشتگان یزدانم و) پروردگارت مرا فرستاده است تا (سبب شوم و) به تو پسر پاکیزه‌ای (از نظر خلق و خوی و جسم و جان) ببخشم. [[«زَکِیّاً»: پاک از لحاظ ظاهری و معنوی. بزرگ شونده بر خیر و صلاح.]]

قَالَتْ أَنَّىٰ يَكُونُ لِى غُلَٰمٌۭ وَلَمْ يَمْسَسْنِى بَشَرٌۭ وَلَمْ أَكُ بَغِيًّۭا ﴿٢٠﴾

(مریم) گفت: چگونه پسری خواهم داشت، در حالی که انسانی (از راه حلال) با من نزدیکی نکرده است، و زناکار هم نبوده‌ام؟! [[«لَمْ یَمْسَسْنِی»: به من دست نزده است. مراد نزدیکی زناشوئی است. «بَغِیّاً»: زناکار. این واژه وصف غالبی است برای زنان، مثل عاقر و حائض.]]

قَالَ كَذَٰلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَىَّ هَيِّنٌۭ ۖ وَلِنَجْعَلَهُۥٓ ءَايَةًۭ لِّلنَّاسِ وَرَحْمَةًۭ مِّنَّا ۚ وَكَانَ أَمْرًۭا مَّقْضِيًّۭا ﴿٢١﴾

(جبریل) گفت: همان گونه است (که بیان داشتی. امّا) پروردگار تو گفته است این (کار، یعنی دادن فرزند بدون پدر) برای من آسان است. (انجام این امر) به خاطر آن است که (می‌خواهیم) او را معجزه‌ای برای مردمان کنیم، و (وی را برای بندگان مخلص) رحمتی از سوی خود سازیم. دیگر کار انجام یافته است (و جائی برای بحث و گفتگو نمانده است). [[«أَمْراً مَّقْضِیّاً»: کاری است که حکم آن صادر و خاتمه پذیرفته است. کار مقدّر گشته و شدنی است.]]

۞ فَحَمَلَتْهُ فَٱنتَبَذَتْ بِهِۦ مَكَانًۭا قَصِيًّۭا ﴿٢٢﴾

(مشیّت خدا تحقّق یافت و مریم) بدو باردار شد و با جنین (خود عیسی) در مکان دوردستی گوشه گرفت. [[«بِهِ»: حرف (ب) برای ملابسه و مصاحبه است، یعنی متلبّسه بِهِ (نگا: مؤمنون / 20). «قَصِیّاً»: دور افتاده. بعید.]]

فَأَجَآءَهَا ٱلْمَخَاضُ إِلَىٰ جِذْعِ ٱلنَّخْلَةِ قَالَتْ يَٰلَيْتَنِى مِتُّ قَبْلَ هَٰذَا وَكُنتُ نَسْيًۭا مَّنسِيًّۭا ﴿٢٣﴾

درد زایمان او را به کنار تنه‌ی خرمابنی کشاند (تا هم بدان تکیه زند و هم خویشتن را از دید مردمان پنهان دارد. اندیشید که خانواده‌اش و خویشان و بیگانگان نسبت بدو چه خواهند گفت. اندوه و هراس سراسر وجود پاک او را فرا گرفت. گریان و نالان) گفت: کاش! پیش از این مرده بودم و چیز ناقابل فراموش شده‌ای بودم. [[«أَجَآءَهَا»: وادار و ناچارش کرد. او را پناهنده کرد. فعل ماضی باب افعال است از ماده (جآءَ، یَجی‌ءُ). «الْمَخَاضُ»: درد زایمان. تکان خوردن بچّه در شکم هنگام ولادت. از ماده (مَخْض) است. «جِذْعِ»: تنه. ساقه. «النَّخْلَةِ»: خرمابن. درخت خرما. «نَسْیاً»: چیز ناچیز و ناقابلی که در خور توجّه نبوده و چه بسا از یادها فراموش شود. مصدر است و به معنی اسم مفعول. «مَنسِیّاً»: فراموش شده. از یاد رفته. متروک.]]

فَنَادَىٰهَا مِن تَحْتِهَآ أَلَّا تَحْزَنِى قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّۭا ﴿٢٤﴾

(جبرئیل) از پائین او، وی را صدا زد (و گفت که از تنهائی و نبودن خوردنی و نوشیدنی، و از این که مردم چه خواهند گفت) غمگین مباش. پروردگارت پائین (تر از) تو چشمه‌ای پدید آورده است (و روانش کرده است). [[«نَادَاهَا»: او را صدا زد. فاعل جبرئیل است. برخی آن را عیسی می‌دانند که از درون شکم، مادر خود را ندا داده است. «مِن تَحْتِهَا»: از مکان پائین و زیرین او. «تَحْتَکِ»: زیرین و پائین تو. «سَرِیّاً»: چشمه. رودخانه کوچک. پیدایش این آب، نخستین نشانه دالّ بر پاکی و کرامت مریم بود. از ماده (سَری، یَسْری). انسان والامقام که مراد عیسی است. یا از ماده (سَرا، یَسْرُو). «قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیّاً»: خداوند پائین‌تر از مکان تو چشمه‌ای یا رودخانه‌ای پدیدار کرده است. خداوند از تو بزرگواری را به وجود می‌آورد.]]

وَهُزِّىٓ إِلَيْكِ بِجِذْعِ ٱلنَّخْلَةِ تُسَٰقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًۭا جَنِيًّۭا ﴿٢٥﴾

تنه‌ی خرمابن را بجنبان و بتکان، تا خرمای نورس دست چینی بر تو فرو افکَنَد. [[«هُزِّی»: تکان بده. بجنبان. «رُطَباً»: خرمای تازه و نورس. «جَنِیّاً»: دست چین. میوه‌ای که برگزیده شود و با دست کنده شود. مراد میوه نورس و مرغوب است. فَعیل به معنی مَفْعُول است. به بار نشستن درخت خرما و رسیدن فوری میوه آن، دومین نشانه دالّ بر پاکی و کرامت مریم بود.]]

فَكُلِى وَٱشْرَبِى وَقَرِّى عَيْنًۭا ۖ فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ ٱلْبَشَرِ أَحَدًۭا فَقُولِىٓ إِنِّى نَذَرْتُ لِلرَّحْمَٰنِ صَوْمًۭا فَلَنْ أُكَلِّمَ ٱلْيَوْمَ إِنسِيًّۭا ﴿٢٦﴾

پس (از این خرمای شیرین) بخور و (از آن آب گوارا) بیاشام و (به این فرزند دلبند و معجزه‌ی خداوند) چشم را روشن دار، و هرگاه کسی را دیدی (و در این زمینه از تو توضیح خواست با اشاره بدو بفهمان و) بگو: که من برای خدای مهربان روزه (ی سکوت و خودداری از گفتار) نذر کرده‌ام، و به همین دلیل امروز با انسانی سخن نمی‌گویم. [[«قَرِّی عَیْناً»: چشمت را روشن دار. شاد باش. «قُولِی»: بگو. مراد از گفتن، اشاره کردن و فهماندن است. «صَوْماً»: روزه. مراد روزه سکوت است که در شرع اسلام منسوخ گشته است و مشروع نیست. «إِنسِیّاً»: مفرد اسم جنس جمعی (إِنس) به معنی انسان است.]]

فَأَتَتْ بِهِۦ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُۥ ۖ قَالُوا۟ يَٰمَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْـًۭٔا فَرِيًّۭا ﴿٢٧﴾

مریم او را در آغوش گرفت و پیش اقوام و خویشان خود برد. آنان گفتند: ای مریم! عجب کار زشتی کرده‌ای! [[«تَحْمِلُهُ»: در حالی که او را برداشته بود. «فَرِیّاً»: بسیار زشت و عجیب. کار نادرست و نابجا.]]

يَٰٓأُخْتَ هَٰرُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ ٱمْرَأَ سَوْءٍۢ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّۭا ﴿٢٨﴾

ای خواهر هارون! نه پدر تو مرد بدی بود، و نه مادرت زن بدکاره‌ای! [[«هَارُونَ»: مراد هارون برادر موسی است که یکی از پیغمبران خدا بوده و مریم از نسل او است. این که با وجود فاصله صدها سال، قرآن فرموده است: (یَآ أُخْتَ هَارُونَ) این اصطلاح زبان عربی است. مثلاً عربها می‌گویند: یا أَخَا الْعَرَبِ. یا أَخا تَمیمٍ. پس مراد این می‌شود که: یا سُلالَةَ هَارُونَ النَّبِیِّ التَّقِیِّ الْوَرِعِ. «أُمُّکِ»: (نگا: آل‌عمران / 35).]]

فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ ۖ قَالُوا۟ كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِى ٱلْمَهْدِ صَبِيًّۭا ﴿٢٩﴾

(مریم) اشاره بدو (یعنی نوزادش عیسی) کرد (و گفت با او حرف بزنید). گفتند: ما چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوئیم؟ [[«الْمَهْدِ»: گهواره. «صَبِیّاً»: کودک. حال است.]]

قَالَ إِنِّى عَبْدُ ٱللَّهِ ءَاتَىٰنِىَ ٱلْكِتَٰبَ وَجَعَلَنِى نَبِيًّۭا ﴿٣٠﴾

(هنگامی که عیسی سخن ایشان را شنید) گفت: من بنده‌ی خدایم، برای من کتاب (آسمانی انجیل) را خواهد فرستاد و مرا پیغمبر خواهد کرد. [[«آتَانِیَ» و «جَعَلَنِی»: استعمال فعل ماضی به خاطر وقوع قطعی کار در آینده نزدیک است که انگار رخ داده است. یا این که به اعتبار سبقت آن در قضا و قدر الهی است.]]

وَجَعَلَنِى مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَٰنِى بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱلزَّكَوٰةِ مَا دُمْتُ حَيًّۭا ﴿٣١﴾

و مرا - در هر کجا که باشم - شخص پربرکت و سودمندی (برای مردمان) می‌نماید، و مرا به نماز خواندن و زکات دادن - تا وقتی که زنده باشم - سفارش می‌فرماید. [[«مَادُمْتُ حَیّاً»: مادام که زنده باشم.]]

وَبَرًّۢا بِوَٰلِدَتِى وَلَمْ يَجْعَلْنِى جَبَّارًۭا شَقِيًّۭا ﴿٣٢﴾

و (مرا سفارش می‌فرماید) به نیکی و نیکرفتاری در حق مادرم. و مرا (نسبت به مردم) زورگو و بدرفتار نمی‌سازد. [[«بَرّاً»: نیک‌رفتار (نگا: مریم / 14). «شَقِیّاً»: سختگیر. بد رفتار. بدبخت.]]

وَٱلسَّلَٰمُ عَلَىَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّۭا ﴿٣٣﴾

و سلام (خدا) بر من است (در سراسر زندگی،) آن روز که متولّد شده‌ام، و آن روز که می‌میرم، و آن روز که زنده و برانگیخته می‌شوم! [[«وَالسَّلامُ عَلَیَّ»: (نگا: مریم / 15).]]

ذَٰلِكَ عِيسَى ٱبْنُ مَرْيَمَ ۚ قَوْلَ ٱلْحَقِّ ٱلَّذِى فِيهِ يَمْتَرُونَ ﴿٣٤﴾

این است عیسی پسر مریم، (با این صفات و خصالی که گذشت). این، سخن راستین درباره‌ی او است، سخن راستینی که در آن تردید می‌کنند. [[«ذلِکَ»: این موصوف به صفات جلیله و خصال حمیده. مبتدا است و خبر آن (عیسی) است. «قَوْلَ الْحَقِّ»: سخن راستین (نگا: آل‌عمران / 59 و 60). اضافه موصوف به صفت است. گفتار خدا. عیسی پدیده فرمان واژه (کُنْ) الله است. نصب (قَوْلَ) بدان علّت است که مفعول فعل محذوف است و تقدیر چنین است: أقُولُ لَکُمْ فیهِ قَوْلَ الْحَقِّ. یا حال است و تقدیر چنین می‌گردد: حالُ کَوْنِ عِیسی کَلِمَةُ اللهِ. یا این که نصب آن بنا بر مدح است. «یَمْتَرُونَ»: شکّ و تردید می‌کنند. اختلاف می‌ورزند.]]

مَا كَانَ لِلَّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍۢ ۖ سُبْحَٰنَهُۥٓ ۚ إِذَا قَضَىٰٓ أَمْرًۭا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ ﴿٣٥﴾

سزاوار خداوند نیست که فرزندی داشته باشد. او منزّه (از اتّخاذ و انتخاب فرزند، و به دور از این گونه عیبها و نقصها) است. هرگاه اراده‌ی پدید آوردن چیزی و انجام کاری کند، تنها کافی است راجع بدان بگوید: بشو! و می‌شود. (پس چنین قادر متعالی هرگز نیازی به فرزند ندارد). [[«قَضَی»: اراده کرد.]]

وَإِنَّ ٱللَّهَ رَبِّى وَرَبُّكُمْ فَٱعْبُدُوهُ ۚ هَٰذَا صِرَٰطٌۭ مُّسْتَقِيمٌۭ ﴿٣٦﴾

و تنها خداوند، پروردگار من و پروردگار شما است، پس او را پرستش کنید (و بس). این است راه راست (و درست منتهی به نجات و سعادت). [[«هذا»: این راهی که شما را بدان دعوت کردم (نگا: زخرف / 63 و 64).]]

فَٱخْتَلَفَ ٱلْأَحْزَابُ مِنۢ بَيْنِهِمْ ۖ فَوَيْلٌۭ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا۟ مِن مَّشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ ﴿٣٧﴾

سپس (با وجود این همه تأکید عیسی بر توحید و یکتاپرستی، و روشنی کار او) گروهها (و دسته‌های یهودیان و مسیحیان) در میان خود راههای مختلفی را در پیش گرفتند (و عقائد گوناگونی درباره‌ی مسیح ابراز داشتند). وای به حال کافران! (چون ایشان) در هنگامه‌ی روز بزرگ (قیامت چه خواهند دید و چه خواهند کشید!). [[«الأحْزَابُ»: گروهها و دسته‌ها. مراد فرق مختلف یهودیان و مسیحیان است. «وَیْلٌ»: هلاک و نابودی. وای. «مَشْهَدِ»: صحنه قیامت. هنگامه رستاخیز. حضور یافتن. گواهی. جایگاه گواهی پیغمبران و فرشتگان و اعضاء انسان، بر اعمال بندگان (نگا: غافر / 51).]]

أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنَا ۖ لَٰكِنِ ٱلظَّٰلِمُونَ ٱلْيَوْمَ فِى ضَلَٰلٍۢ مُّبِينٍۢ ﴿٣٨﴾

(کافران انگار در این جهان کر و کورند، ولی) در آن روز که به پیش ما می‌آیند، چه گوش شنوا و چه چشم بینائی پیدا می‌کنند (امّا چه فایده که آن روز کار از کار گذشته است و وقت حساب و کتاب فرا رسیده است) ولیکن ستمکاران، امروزه (که جهان کسب و عمل و اندوختن و توختن است) در گمراهی آشکاری بسر می‌برند. [[«أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ»: چه شنوا و چه بینایند. فعل تعجّب می‌باشند. یعنی ستمکاران در قیامت همه چیز را چنان که هست می‌دانند، برعکس دنیا که بی‌خبر از حقایق بودند. «الْیَوْمَ»: امروز. مراد جهان فعلی یا دنیای عاجل است.]]

وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ ٱلْحَسْرَةِ إِذْ قُضِىَ ٱلْأَمْرُ وَهُمْ فِى غَفْلَةٍۢ وَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿٣٩﴾

(ای پیغمبر!) ظالمان را از روز حسرت (که رستاخیز است) بترسان. آن هنگامی که کار از کار می‌گذرد و (همه‌چیز دنیا پایان می‌گیرد و وقت حساب و کتاب فرا می‌رسد، و ستمکاران می‌بینند که) ایشان در غفلت (عمر گرانمایه را) بسر برده‌اند و (به قیامت و بهشت و دوزخی) ایمان نداشته‌اند. [[«یَوْمَ الْحَسْرَةِ»: روز قیامت است که هنگام پشیمان شدن و فسوسا و دریغا گفتن است و آه کشیدن و تأسّف خوردن که: نکردیم کاری که امروز ما را به کار آید. «إِذْ قُضِیَ الأمْرُ»: آن گاه که کار دنیا پایان می‌گیرد (نگا: انعام / 31 و زمر / 56). آن گاه که به حساب همگان رسیدگی می‌گردد و نیکان رهسپار بهشت و بدان رهسپار دوزخ می‌شوند.]]

إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ ٱلْأَرْضَ وَمَنْ عَلَيْهَا وَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ ﴿٤٠﴾

ما وارث (اصلی) زمین و همه‌ی کسانی هستیم که بر روی آن زندگی می‌کنند، و (همگان) به سوی ما برگردانده می‌شوند. [[«نَرِثُ»: به ارث می‌بریم. مراد این است که اموال مردمان و خود ایشان، جاویدان نیست و مالک اصلی خدا است.]]

وَٱذْكُرْ فِى ٱلْكِتَٰبِ إِبْرَٰهِيمَ ۚ إِنَّهُۥ كَانَ صِدِّيقًۭا نَّبِيًّا ﴿٤١﴾

در کتاب (قرآن، برای مردمان، گوشه‌ای از سرگذشت) ابراهیم را بیان کن. او بسیار راست کردار و راست گفتار و پیغمبر (یزدان دادار) بود. [[«أُذْکُرْ فِی الْکِتابِ»: آنچه در قرآن راجع به ابراهیم است بر خوان. «صِدِّیقاً»: کسی که بسیار تصدیق کننده حق باشد. راستکار و راستگو (نگا: نساء / 69).]]

إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَٰٓأَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِى عَنكَ شَيْـًۭٔا ﴿٤٢﴾

هنگامی (را بیان دار) که (محترمانه) به پدرش گفت: ای پدر! چرا چیزی را پرستش می‌کنی که نمی‌شنود و نمی‌بیند و اصلاً شرّ و بلائی از تو به دور نمی‌دارد؟ [[«لا یُغْنِی عَنکَ شَیْئاً»: هیچ گونه مشکلی را برای تو حل نمی‌کند و اصلاً شرّ و بلائی از تو به دور نمی‌دارد. واژه (شَیْئاً) مفعول به و یا این که مفعول مطلق است.]]

يَٰٓأَبَتِ إِنِّى قَدْ جَآءَنِى مِنَ ٱلْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَٱتَّبِعْنِىٓ أَهْدِكَ صِرَٰطًۭا سَوِيًّۭا ﴿٤٣﴾

ای پدر! دانشی (از طریق وحی الهی) نصیب من شده است که بهره‌ی تو نگشته است، بنابراین از من پیروی کن تا تو را به راه راست رهنمود کنم. [[«صِراطاً سَوِیّاً»: راه راست و درستی که منتهی به بهشت می‌گردد.]]

يَٰٓأَبَتِ لَا تَعْبُدِ ٱلشَّيْطَٰنَ ۖ إِنَّ ٱلشَّيْطَٰنَ كَانَ لِلرَّحْمَٰنِ عَصِيًّۭا ﴿٤٤﴾

ای پدر! اهریمن را پرستش مکن که اهریمن پیوسته در برابر (فرمان خداوند) رحمان سرکش بوده و هست. [[«لا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ»: مراد از پرستیدن شیطان، اطاعت از او در کار و بار زندگی، و از جمله در امر بت‌پرستی است (نگا: سبأ / 41 و یس / 60). «عَصِیّاً»: سرکش. نافرمان.]]

يَٰٓأَبَتِ إِنِّىٓ أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٌۭ مِّنَ ٱلرَّحْمَٰنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطَٰنِ وَلِيًّۭا ﴿٤٥﴾

ای پدر! من از این می‌ترسم که عذاب سختی از سوی خداوند مهربان گریبانگیر تو شود (که آتش دوزخ است) و آن گاه همدم شیطان (در نفرین یزدان و عذاب سوزان) شوی. [[«وَلِیّاً»: دوست. همدم.]]

قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ ءَالِهَتِى يَٰٓإِبْرَٰهِيمُ ۖ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ ۖ وَٱهْجُرْنِى مَلِيًّۭا ﴿٤٦﴾

(پدر ابراهیم برآشفت و) گفت: آیا تو ای ابراهیم از خدایان من رویگردانی؟! اگر (از این کار یکتاپرستی و ناسزاگوئی درباره‌ی بتان) دست نکشی، حتماً تو را سنگسار می‌کنم. برو برای مدّت مدیدی از من دور شو (تا آتش کینه و خشمم فروکش کند، و دست به خون تو نیالایم). [[«رَاغِبٌ ... عَنْ»: رویگردان از. بیزار از. «أُهْجُرْنِی»: مرا رها کن و از پیش من برو. «مَلِیّاً»: مدّت طولانی. از واژه (مَلاوَة) به معنی زمان دراز. در این صورت ظرف است، یا صفت مصدر محذوف است. این واژه را به معنی (سالم) نیز معنی کرده‌اند، که در این صورت حال است. «أُهْجُرْنِی مَلِیّاً»: مدّتهای مدید از پیش من برو. برای همیشه از من دور شو. سالم از پیش من برو.]]

قَالَ سَلَٰمٌ عَلَيْكَ ۖ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّىٓ ۖ إِنَّهُۥ كَانَ بِى حَفِيًّۭا ﴿٤٧﴾

(ابراهیم به آرامی و مهربانی) گفت: (پدر) خداحافظ! من از پروردگارم برای تو آمرزش خواهم خواست. چرا که او نسبت به من بسیار عنایت و محبّت دارد. [[«سَلامٌ عَلَیْکَ»: خداحافظ. سلام در چنین مواردی برای تودیع و متارکه است (نگا: قصص / 55، رخرف / 89، فرقان / 63). «حَفِیَّاً»: گرم و مهربان. مبالغه کننده در پرسش از حال کسی و عنایت بدو (نگا: اعراف / 187).]]

وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَأَدْعُوا۟ رَبِّى عَسَىٰٓ أَلَّآ أَكُونَ بِدُعَآءِ رَبِّى شَقِيًّۭا ﴿٤٨﴾

و از شما (ای پدر! و ای قوم بت‌پرست!) و از آنچه بجز خدا می‌پرستید کناره‌گیری و دوری می‌کنم، و تنها پروردگارم را می‌پرستم. امید است در پرستش پروردگارم (طاعت و عبادت من پذیرفته شود و) بدبخت و نومید نگردم. [[«تَدْعُونَ»: عبادت می‌کنید. به کمک می‌طلبید و به فریاد می‌خوانید. «أَدْعُو»: می‌پرستم. به فریاد می‌خوانم. الف زائدی در رسم‌الخطّ قرآنی دارد. «بِدُعَآءِ»: در پرستش. در به کمک طلبیدن. حرف (بِ) به معنی (فی) است. «شَقِیّاً»: (نگا: مریم / 4). معنی دیگر آیه: من از شما (پدر، و قوم بت‌پرست) و از آنچه بجز خدا می‌پرستید، کناره‌گیری می‌کنم، و تنها پروردگارم را به فریاد می‌خوانم. امید است که دعای من در پیشگاه پروردگارم بی‌پاسخ نماند.]]

فَلَمَّا ٱعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَهَبْنَا لَهُۥٓ إِسْحَٰقَ وَيَعْقُوبَ ۖ وَكُلًّۭا جَعَلْنَا نَبِيًّۭا ﴿٤٩﴾

هنگامی که از آنان و از چیزهائی که بجز خدا می‌پرستیدند، کناره‌گیری کرد (و از میان ایشان هجرت نمود)، ما بدو اسحاق و (از اسحاق) یعقوب بخشیدیم، و هر یک از آنان را پیغمبر بزرگی کردیم. [[«وَهَبْنا لَهُ إسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ»: اسحاق پسر ابراهیم بوده و یعقوب فرزند اسحاق و نوه ابراهیم است. این هم مژده دیگری به ابراهیم بود که پسرش اسحاق، دارای فرزند خواهد بود. «کُلاًّ»: هر یک از اسحاق و یعقوب. هر یک از ابراهیم و اسحاق و یعقوب. این واژه مفعول اوّل فعل (جَعَلْنَا) و بر آن مقدّم شده است.]]

وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّۭا ﴿٥٠﴾

و رحمت خویش را شامل ایشان کردیم (و در پرتو آن به خیر و خوبی دنیا و آخرت رسیدند) و آنان را نیکونام و بلندآوازه کردیم. [[«مِن رَّحْمَتِنَا»: رحمت خود را. برخی از رحمت خود را. در پرتو رحمت خود خیر و خوبی دنیا و آخرت را بهره ایشان کردیم. «لِسَانَ»: زبان. در اینجا مراد کلام و گفتار است. عربها گاهی اندام را بر چیزی اطلاق می‌کنند که از آن عضو صادر می‌شود. از قبیل: یَد، بر قدرت و عطاء (نگا: فتح / 10، ص / 45). قَدَم، بر فضل و برتری (نگا: یونس / 2). لِسَان، بر کلام (نگا: ابراهیم / 4). «لِسَانَ صِدْقٍ»: ذکر جمیل. نام نیکو. (صِدْقٍ) مصدر است و به هنگام اضافه واژه‌ای بدان، معنی وصفی دارد و بیانگر زیبائی و نیکوئی مضافِ خود است. از قبیل: رَجُلُ صِدْقٍ. إِمْرَأَةُ صِدْقٍ. قَدَمُ صِدْقٍ. مَقْعَدُ صِدْقٍ. لِسانُ صِدْقٍ. اضافه موصوف به صفتِ خود است (نگا: یونس / 2). «عَلِیّاً»: والا مقام. صفت (لِسانَ) است.]]

وَٱذْكُرْ فِى ٱلْكِتَٰبِ مُوسَىٰٓ ۚ إِنَّهُۥ كَانَ مُخْلَصًۭا وَكَانَ رَسُولًۭا نَّبِيًّۭا ﴿٥١﴾

در کتاب (آسمانی قرآن) سخن از موسی بگو. کسی که پاک و برگزیده‌ی خدا، و پیغمبری بس والا بود. [[«کَانَ»: بود. تکرار این واژه، برای تکریم و تفخیم شأن موسی است. «مُخْلَصاً»: کسی که خدا او را از نقائص زدوده و برای خویشتن برگزیده است (نگا: اعراف / 144). کسی که با تمام وجود از آن خدا و پالوده از شرک است (نگا: یوسف / 24). «نَبِیّاً»: والا مقام. رفیع. از مصدر (نُبُوَّة) به معنی رفعت. خبر دهنده. از (نَبَأ) به معنی خبر؛ یعنی کسی که از سوی خدا، یکتاپرستی و قوانین الهی را به اطّلاع مردم می‌رساند. در این صورت، ذکر دو وصف (رَسُولاً) و (نَبِیّاً) تنها جنبه تأکید و تعظیم دارد.]]

وَنَٰدَيْنَٰهُ مِن جَانِبِ ٱلطُّورِ ٱلْأَيْمَنِ وَقَرَّبْنَٰهُ نَجِيًّۭا ﴿٥٢﴾

ما او را از طرف راست کوه طور ندا در دادیم (و موسی از جانب راست خود ندای ما را شنید) و او را نزدیک کردیم و با او سخن گفتیم. [[«الأیْمَنِ»: طرف راست. مراد این است که نسبت به موسی، طرف راست بود والاّ کوه راست و چپ ندارد. صفت (جانِبِ) است (نگا: طه / 80). این واژه به معنی (مُبارَک) نیز آمده است. در این صورت می‌تواند صفت (جانِبِ) یا (الطُّورِ) باشد. «قَرَّبْنَاهُ نَجِیّاً»: مراد از نزدیک گرداندن، قرب و منزلت بخشیدن معنوی است، و (نَجِیّاً) فَعیل به معنی مُفاعِل، یعنی مُناجی است؛ همچون جَلیس به معنی مُجالِس، و نَدیم به معنی مُنادِم، و حال است (نگا: یوسف / 80).]]

وَوَهَبْنَا لَهُۥ مِن رَّحْمَتِنَآ أَخَاهُ هَٰرُونَ نَبِيًّۭا ﴿٥٣﴾

و ما از روی مرحمت خود، برادرش هارون را که پیغمبر بود، بدو دادیم (و او را دستیار و پشتیبانش کردیم). [[«مِن رَّحْمَتِنَا»: به خاطر مرحمت خود. از مرحمت خود. «أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیّاً»: واژه (أَخا) مفعول و (هارُونَ) عطف بیان، و (نَبِیّاً) حال هارون است.]]

وَٱذْكُرْ فِى ٱلْكِتَٰبِ إِسْمَٰعِيلَ ۚ إِنَّهُۥ كَانَ صَادِقَ ٱلْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًۭا نَّبِيًّۭا ﴿٥٤﴾

در کتاب (آسمانی قرآن) از اسماعیل بگو. آن کسی که در وعده‌هایش راست بود، و پیغمبر والا مقامی بود. [[«کَانَ رَسُولاً نَّبِیّاً»: (نگا: مریم / 51).]]

وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُۥ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱلزَّكَوٰةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِۦ مَرْضِيًّۭا ﴿٥٥﴾

او همواره خانواده‌ی خود را به اقامه‌ی نماز و دادن زکات دستور می‌داد، و در پیشگاه پروردگارش مورد رضایت بود. [[«مَرْضِیّاً»: مورد رضایت. اسم مفعول است.]]

وَٱذْكُرْ فِى ٱلْكِتَٰبِ إِدْرِيسَ ۚ إِنَّهُۥ كَانَ صِدِّيقًۭا نَّبِيًّۭا ﴿٥٦﴾

و در کتاب (آسمانی قرآن) از ادریس بگو. او بسیار راستکار و راستگو و پیغمبر بزرگی بود. [[«صِدِّیقاً»: بسیار راست و درست در کردار و گفتار.]]

وَرَفَعْنَٰهُ مَكَانًا عَلِيًّا ﴿٥٧﴾

ما او را به منزلت و مکانت والائی نائل کردیم. [[«رَفَعْنَاهُ»: او را رفعت و منزلت دادیم (نگا: شرح / 4).]]

أُو۟لَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ أَنْعَمَ ٱللَّهُ عَلَيْهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّۦنَ مِن ذُرِّيَّةِ ءَادَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍۢ وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبْرَٰهِيمَ وَإِسْرَٰٓءِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَٱجْتَبَيْنَآ ۚ إِذَا تُتْلَىٰ عَلَيْهِمْ ءَايَٰتُ ٱلرَّحْمَٰنِ خَرُّوا۟ سُجَّدًۭا وَبُكِيًّۭا ۩ ﴿٥٨﴾

آنان که پیغمبرانی بودند از سُلاله‌ی آدم، و از فرزندان کسانی که با نوح سوار کشتی کردیم، و از دودمان ابراهیم و یعقوب، و از زمره‌ی کسانی که آنان را (به سوی ایمان) رهنمود و (برای رسالت آسمانی) برگزیده بودیم و بدیشان نعمت (دنیا و آخرت) داده بودیم، هر زمان که آیات خداوند مهربان پیش ایشان تلاوت می‌شد، سجده‌کنان و گریان به خاک می‌افتادند. [[«أولئِکَ»: آنان. یعنی انبیاء و رُسُل دهگانه مذکور، از زکریّا تا ادریس:. «إِسْرَآئِیلَ»: یعقوب. «خَرُّوا»: از بالا فروافتادند. به روی افتادند. «سُجَّداً»: جمع ساجِد، سجده‌کنان. «بُکِیّاً»: جمع باکی، گریه‌کنان. «سُجَّداً وَ بُکِیّاً»: حال اوّل و دوم هستند.]]

۞ فَخَلَفَ مِنۢ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا۟ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّبَعُوا۟ ٱلشَّهَوَٰتِ ۖ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا ﴿٥٩﴾

بعد از آنان، فرزندان ناخلَفی (روی کار آمدند و در زمین) جایگزین شدند که نماز را (ترک کردند و بهره‌مندی از آن را) هدر دادند و به دنبال (لذائذ و) شهوات راه افتادند، و (مجازات) گمراهی (خود را در دنیا و آخرت) خواهند دید. [[«خَلَفَ»: جانشین و جایگزین گردید. بعد از ایشان آمدند. «خَلْفٌ»: فرزندان ناشایست و ناصالح. (خَلْف) با سکون عین‌الفعل، اولاد اَشرار را، و (خَلَف) با فتح عین‌الفعل، اولاد اَخیار را می‌گویند. «غَیّاً»: ضلالت و گمراهی (نگا: بقره / 256). گاهی مثل اینجا مراد نتیجه گمراهی است که عذاب است. و یا این که در «فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیّاً»: مضاف محذوف است و تقدیر چنین است: «فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ جَزَآءَ غَیٍّ»: (نگا: فرقان / 68).]]

إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحًۭا فَأُو۟لَٰٓئِكَ يَدْخُلُونَ ٱلْجَنَّةَ وَلَا يُظْلَمُونَ شَيْـًۭٔا ﴿٦٠﴾

مگر آن کسانی که توبه کنند و (چنان که باید) ایمان بیاورند و کارهای شایسته کنند. این چنین کسانی وارد بهشت می‌شوند و کمترین ستمی بدانان نخواهد شد. [[«لا یُظْلَمُونَ شَیْئاً»: هیچ ستمی بدیشان نمی‌شود. کمترین ظلمی بدیشان نمی‌شود.]]

جَنَّٰتِ عَدْنٍ ٱلَّتِى وَعَدَ ٱلرَّحْمَٰنُ عِبَادَهُۥ بِٱلْغَيْبِ ۚ إِنَّهُۥ كَانَ وَعْدُهُۥ مَأْتِيًّۭا ﴿٦١﴾

باغهای ماندگاریی و جاودانگیی که خداوند مهربان آن را به بندگان خود وعده داده است و ایشان نادیده بدان ایمان دارند. وعده‌ی خدا حتماً تحقّق می‌پذیرد (و روزی آنان بهشت خدا را دیده و بدان وارد می‌گردند). [[«جَنَّاتِ عَدْنٍ»: (نگا: توبه / 72). جنّاتِ بدل از (الْجَنَّةَ) در آیه قبلی است. «بِالْغَیْبِ»: حرف (بِ) حالیّه و ذوالحال ضمیر (ها) است که عائد موصول و محذوف است. یعنی: بهشت را وعده داده است و از دیده ایشان پنهان است. و یا این که حرف (بِ) سببیّه است و معنی چنین می‌شود: به سبب تصدیق غیب و ایمان بدان. «وَعْد»: مصدر و به معنی اسم مفعول، یعنی مَوْعُود است. «مَأْتِیّاً»: آینده. اسم مفعول و به معنی اسم فاعل است.]]

لَّا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَٰمًۭا ۖ وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةًۭ وَعَشِيًّۭا ﴿٦٢﴾

آنان در آنجا گفتار پوچ و بیهوده‌ای نمی‌شنوند، لیکن درود (یزدان و فرشتگان و مؤمنان) را (می‌شنوند)، صبحگاهان و شامگاهان (و تمام اوان و زمان) خوراک و طعام ایشان آماده است. [[«إِلاّ سَلاماً»: جز درود را. لیکن درود را. مراد سلام یزدان (نگا: یس / 58) و فرشتگان (نگا: رعد / 24) و مؤمنان (نگا: ابراهیم / 23) است. «بُکْرَةً وَ عَشِیّاً»: صبح و شام. مراد همه اوقات است.]]

تِلْكَ ٱلْجَنَّةُ ٱلَّتِى نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن كَانَ تَقِيًّۭا ﴿٦٣﴾

این است بهشتی که ما آن را به بندگان خود - به آن کسانی که پرهیزگار باشند - می‌دهیم. [[«نُورِثُ مَنْ»: به تملیک کسی در می‌آوریم که. «تَقِیّاً»: پرهیزگار. خداترس.]]

وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ ۖ لَهُۥ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَٰلِكَ ۚ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّۭا ﴿٦٤﴾

ما (فرشتگان، بندگان جان و دل بر کف یزدان) جز به فرمان پروردگارت فرود نمی‌آئیم (و به کره‌ی زمین گام نمی‌گذاریم). از آن او است آنچه پیش روی ما و آنچه پشت سرِ ما و آنچه میان این دو است و پروردگارت فراموشکار نبوده (و نیست). [[«مَا نَتَنَزَّلُ ...»: فرود نمی‌آئیم. مدّتی جبرئیل پیک وحی پیش پیغمبر نیامد. کافران گفتند: پروردگارش او را فراموش کرده است. هنگامی که جبرئیل مجدّدا نازل شد، علّت تأخیر را پرسید. او آیه فوق را برخواند. «مَا بَیْنَ أَیْدِینَا»: مراد زمان آینده، یا امکنه و جهات پیش روی ما است. «مَا خَلْفَنَا»: مراد زمان گذشته، یا امکنه و جهات پشت سر ما است. «مَا بَیْنَ ذلِکَ»: مراد زمان حال، یا امکنه و جهاتی است که در آن بسر می‌بریم. «لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَ مَا خَلْفَنَا وَ مَا بَیْنَ ذلِکَ»: آینده و گذشته و حال، و اینجا و آنجا و همه‌جا، و دنیا و آخرت و برزخ، همه متعلّق به ذات پاک پروردگار است. «نَسِیّاً»: رهاکننده. فراموشکار. صیغه مبالغه ناسی است.]]

رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَٱعْبُدْهُ وَٱصْطَبِرْ لِعِبَٰدَتِهِۦ ۚ هَلْ تَعْلَمُ لَهُۥ سَمِيًّۭا ﴿٦٥﴾

پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان این دو است. پس (حال که چنین است و همه‌ی خطوط بدو منتهی می‌شود) تنها او را پرستش کن، و بر عبادت او بر دوام و شکیبا باش. مگر شبیه و همانندی برای خدا (که خالق، رازق، عالم، قادر، حیّ، قیّوم و ... باشد) پیدا خواهی کرد (تا دست نیاز به سوی او دراز کنی؟). [[«رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ ...»: (رَبُّ) بدل از (رَبُّ) آیه قبلی است. «إِصْطَبِرْ»: شکیبا باش. بر دوام باش. «سَمِیّاً»: همنام. مثل و مانند. شبیه و نظیر (نگا: مریم / 7، شوری / 11).]]

وَيَقُولُ ٱلْإِنسَٰنُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا ﴿٦٦﴾

انسان می‌گوید: آیا هنگامی که مُردَم (و فانی شدم، از گور) زنده بیرون آورده خواهم شد؟! [[«إِذَا مَا»: هر زمان که. «حَیّاً»: زنده. حال است.]]

أَوَلَا يَذْكُرُ ٱلْإِنسَٰنُ أَنَّا خَلَقْنَٰهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْـًۭٔا ﴿٦٧﴾

آیا انسان به خاطر نمی‌آورد که ما او را پیش از این آفریدیم و او اصلاً چیزی نبود؟! (مگر این واقعیّت را فراموش کرده است که بازآفرینی از نوآفرینی، و اعاده‌ی خلق به وجود در زمان آینده، از هستی بخشیدن او از عدم در زمان گذشته، ساده‌تر است؟). [[«وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً»: در حالی که چیزی نبود. یعنی نیست بود.]]

فَوَرَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَٱلشَّيَٰطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّۭا ﴿٦٨﴾

سوگند به پروردگارت، هر آینه کافران را همراه با شیاطین گرد می‌آوریم و سپس ایشان را گرداگرد دوزخ به زانو درافتاده و ذلیلانه حاضر می‌سازیم. [[«الشَّیَاطِینَ»: مراد شیاطین قرین و همدم ایشان در دنیا است که آنان را وسوسه می‌کردند و یا معبودشان بودند. «جِثِیّاً»: جمع جاثی، به زانو درآمدگان. بر زانو نشستن ایشان، بر اثر ضعف و زبونی آنان، و یا برای اهانت بدیشان است. این واژه حال بوده و تصویری از بیچارگی و ناتوانی کافران است.]]

ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى ٱلرَّحْمَٰنِ عِتِيًّۭا ﴿٦٩﴾

سپس از میان هر گروهی افرادی را بیرون می‌کشیم (و پیش از دیگران به دوزخ می‌اندازیم) که سرکش‌تر از همه در برابر خداوند مهربان بوده‌اند. [[«لَنَنْزِعَنَّ»: قطعاً و مسلّماً بیرون می‌کشیم و جدا می‌کنیم (و پیشاپیش روانه دوزخ می‌سازیم) (نگا: هود / 98). «شِیعَةٍ»: گروه و دسته. جماعت. «عِتِیّاً»: مصدر است و به معنی: تکبّر و تمرّد و سرکشی و طغیان. تمییز است. یا این که جمع عاتی، به معنی: متمرّدان و سرکشان و طاغیان و یاغیان. حال (هُمْ) است.]]

ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِٱلَّذِينَ هُمْ أَوْلَىٰ بِهَا صِلِيًّۭا ﴿٧٠﴾

بعد از آن، ما از کسانی که برای سوختن در آتش اولویّت دارند، به خوبی آگاهیم (و دقیقاً افراد گستاخ را انتخاب می‌کنیم و در این گزینش هیچ گونه اشتباهی رخ نخواهد داد). [[«صِلِیّاً»: مصدر است و به معنی: به آتش درآمدن و بریان شدن و سوختن بدان. تمییز است. یا این که جمع صالی و به معنی: به آتش در آیندگان و بریان شدگان و سوختگان بدان. حال است.]]

وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا ۚ كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ حَتْمًۭا مَّقْضِيًّۭا ﴿٧١﴾

همه‌ی شما (انسانها بدون استثناء) وارد دوزخ می‌شوید (مؤمنان برای عبور و دیدن، و کافران برای دخول و ماندن). این امر حتمی و فرمانی است قطعی از پروردگارتان. [[«إِن مِنکُمْ»: کسی از شما نیست مگر. «وَارِدُهَا»: وارد آن می‌شود. بدان نزدیک و در کنارش حاضر می‌شود (نگا: قصص / 23). البتّه ورودِ مؤمنان تنها جنبه دیدن و عبور بدون اذیّت و آزار است. و ورودِ کافران برای ماندگاری و چشیدن عذاب سرمدی و پیوسته در حال افزایش دوزخ است (نگا: هود / 98، انبیاء / 98). «مَقْضِیّاً»: (نگا: مریم / 21).]]

ثُمَّ نُنَجِّى ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوا۟ وَّنَذَرُ ٱلظَّٰلِمِينَ فِيهَا جِثِيًّۭا ﴿٧٢﴾

سپس پرهیزگاران را نجات می‌دهیم، و ستمگران را ذلیلانه در آن رها می‌سازیم. [[«نَذَرُ»: رها می‌سازیم. «جِثِیّاً»: (نگا: مریم / 68).]]

وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَيْهِمْ ءَايَٰتُنَا بَيِّنَٰتٍۢ قَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ أَىُّ ٱلْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌۭ مَّقَامًۭا وَأَحْسَنُ نَدِيًّۭا ﴿٧٣﴾

کافران هنگامی که آیات روشن و بیانگر (حقائق) ما بر آنان خوانده می‌شود، به مؤمنان می‌گویند: کدام یک از دو گروه (ما و شما) منزل (زندگی) آنان بهتر، و مجلس (عیش و عشرت) ایشان زیباتر است؟ [[«مَقَاماً»: منزل و مسکن. جایگاه و پایگاه. «نَدِیّاً»: مجلس. باشگاه.]]

وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَٰثًۭا وَرِءْيًۭا ﴿٧٤﴾

ما اقوام بیشماری را نابود کرده‌ایم که پیش از آنان (در روزگاران کهن) می‌زیسته‌اند و از اینان، مال و ثروت و وسائل زندگی بهتری داشته‌اند و هم ظاهر و هیئت و سیمایشان آراسته‌تر و پیراسته‌تر بوده است. [[«کَمْ»: چه زیاد. بسیار فراوان. «قَرْنٍ»: مردمان همعصر و همزمان (نگا: انعام / 6). «أَثَاثاً»: کالای منزل. وسائل زندگی. «رِئْیاً»: سیما و دیدار. هیئت و منظره.]]

قُلْ مَن كَانَ فِى ٱلضَّلَٰلَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ ٱلرَّحْمَٰنُ مَدًّا ۚ حَتَّىٰٓ إِذَا رَأَوْا۟ مَا يُوعَدُونَ إِمَّا ٱلْعَذَابَ وَإِمَّا ٱلسَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّۭ مَّكَانًۭا وَأَضْعَفُ جُندًۭا ﴿٧٥﴾

(ای پیغمبر!) بگو: کسانی که در گمراهی هستند (و اصرار بر ادامه‌ی این راه دارند) خداوند مهربان بدیشان مهلت می‌دهد (تا بر کفر و طغیان خود بیفزایند و بیشتر در گناه فرو بروند) تا آن گاه که می‌بینند آنچه را بدان وعده داده شده‌اند، چه عذاب (کافران توسّط جهادگران مسلمان) را، و چه (خواری و رسوائی) آخرت را. بالأخره ایشان خواهند دانست که چه کسی مسکن و منزلش بدتر و سپاه و لشکرش ضعیف‌تر و ناتوانتر است. [[«فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدّاً»: بگذار خداوند مهربان به طریق استدراج بدیشان مهلت دهد. جمله طلبی است در معنی خبری. یعنی: خداوند مهربان بدیشان مهلت می‌دهد. «إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ»: چه عذاب دنیوی و چه عذاب اخروی. واژه (الْعَذابَ) و (السّاعَةَ) بدل از (ما) است. «جُنداً»: لشکر. لشکریان. مراد دسته و گروه و یاران و مددکاران است.]]

وَيَزِيدُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ٱهْتَدَوْا۟ هُدًۭى ۗ وَٱلْبَٰقِيَٰتُ ٱلصَّٰلِحَٰتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًۭا وَخَيْرٌۭ مَّرَدًّا ﴿٧٦﴾

(این عاقبت و سرنوشت ستمگران و فریفتگان دنیا بود، و امّا) کسانی که در راه هدایت گام برداشته‌اند، خداوند بر هدایت ایشان می‌افزاید (و در راه انجام کارهای خوب و شایسته توفیق نصیبشان می‌گرداند) و (معلوم است که) آثار و اعمال نیکوئی که (از انسان می‌ماند و) در پیشگاه پروردگارت ذخیره می‌گردد، از لحاظ اجر و پاداش و از نظر عاقبت خوبتر و مفیدتر است. [[«هُدیً»: هدایت و رهنمود. مفعول‌به است. «مَرَدّاً»: مصدر میمی و به معنی بازگشت، یا این که اسم مکان و به معنی محلّ بازگشت است که مراد در اینجا بهشت است.]]

أَفَرَءَيْتَ ٱلَّذِى كَفَرَ بِـَٔايَٰتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالًۭا وَوَلَدًا ﴿٧٧﴾

آیا در شگفت نیستی از آن کسی که آیات ما را انکار کرده و می‌گوید: (اگر قیامتی هم به فرض باشد، در آنجا) بدون شکّ دارائی فراوان و فرزندان زیادی به من داده خواهد شد؟! (و در آنجا هم از شما جلوتر و از خوشی و لذائذ بیشتری بهره‌مند خواهم شد). [[«أَفَرَأَیْتَ»: (نگا: بقره / 243، انعام / 46). «لأُوتَیَنَّ»: حتماً و قطعاً به من داده خواهد شد. از مصدر (ایتآء). «مالاً وَ وَلَداً»: تنوین برای تکثیر است.]]

أَطَّلَعَ ٱلْغَيْبَ أَمِ ٱتَّخَذَ عِندَ ٱلرَّحْمَٰنِ عَهْدًۭا ﴿٧٨﴾

آیا او از (اَسرار) غیب آگاه شده است؟ و یا (این که در این زمینه) از پیشگاه خدای مهربان عهد و پیمانی گرفته است؟ [[«أَطَّلَعَ»: آیا آگاه شده است؟ آیا اطّلاع پیدا کرده است؟ این واژه فراهم آمده است از (أَ) که حرف استفهام است و مراد از آن تعجّب است و (إِطَّلَعَ) فعل ماضی باب افتعال.]]

كَلَّا ۚ سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُۥ مِنَ ٱلْعَذَابِ مَدًّۭا ﴿٧٩﴾

چنین نیست که او می‌گوید. ما آنچه را که می‌گوید (علیه او) می‌نویسیم، و عذاب را بر او مستمرّ و پیاپی خواهیم داشت. [[«کَلاّ»: نه چنین است. حرف ردع و انکار است و سخن گوینده ماقبل را باطل می‌گرداند و او را از کاری که کرده است باز می‌دارد. «نَمُدُّ»: طول می‌دهیم. مستمرّ و پیاپی می‌کنیم. افزایش می‌دهیم و مضاعف می‌گردانیم.]]

وَنَرِثُهُۥ مَا يَقُولُ وَيَأْتِينَا فَرْدًۭا ﴿٨٠﴾

(و او را می‌میرانیم) و از او به ارث می‌بریم آنچه را که از آن دم می‌زند (که وجود مال و ولد است، و روز قیامت) تک و تنها پیش ما خواهد آمد (و نه مال و ولد، و نه یاور و پشتیبانی همراه او خواهد بود). [[«نَرِثُهُ مَا یَقُولُ»: مراد این است که او را می‌میرانیم و از دست او می‌گیریم اموال و اولادی را که از آنها صحبت می‌کند. «فَرْداً»: تک و تنها. حال است.]]

وَٱتَّخَذُوا۟ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَةًۭ لِّيَكُونُوا۟ لَهُمْ عِزًّۭا ﴿٨١﴾

(این گونه افراد) بجز خدا، معبودهائی برای خود برگزیده‌اند تا این که چنین معبودهائی مایه‌ی عزّت و احترام (دنیوی و اخروی) ایشان گردند. (در دنیا در رفع مشکلات یاریشان دهند، و در آخرت برایشان شفاعت و میانجیگری کنند). [[«عِزّاً»: مصدر است و برای مفرد و مثنّی و جمع و مذکّر و مؤنّث یکسان به کار می‌رود.]]

كَلَّا ۚ سَيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَيَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا ﴿٨٢﴾

نه چنین است (که می‌اندیشند. روز قیامت) معبودهائی را که می‌پرستند، عبادت ایشان را انکار خواهند کرد، و دشمن آنان خواهند شد. [[«سَیَکْفُرُونَ»: بیزاری خواهند جُست. منکرخواهند شد (نگا: نحل / 86، عنکبوت / 25، احقاف / 6). «ضدّاً»: حال مؤکّده (عَلَیْهِمْ) است.]]

أَلَمْ تَرَ أَنَّآ أَرْسَلْنَا ٱلشَّيَٰطِينَ عَلَى ٱلْكَٰفِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّۭا ﴿٨٣﴾

نمی‌دانی که ما شیاطین را به سوی کافران فرستاده‌ایم تا آنان را (در انجام گناهان) سخت برانگیزند و بیاغالانند. [[«تَؤُزُّهُمْ»: تکان دهند و بجنبانند. مراد تحریک و تشویق بر معاصی است (نگا: فصّلت / 25). «أَزّاً»: برانگیختن. سخت تکان دادن. به جوش آوردن.]]

فَلَا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ ۖ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّۭا ﴿٨٤﴾

(ای پیغمبر! از کفر ایشان دلتنگ مباش، و در نزول عذاب) بر آنان شتاب مکن. ما تمام اعمال ایشان را دقیقاً محاسبه می‌کنیم (و جزای کارهایشان را خواهیم داد). [[«نَعُدُّ»: می‌شماریم. حساب می‌کنیم.]]

يَوْمَ نَحْشُرُ ٱلْمُتَّقِينَ إِلَى ٱلرَّحْمَٰنِ وَفْدًۭا ﴿٨٥﴾

روزی ما پرهیزگاران را (با تعظیم و تکریم هرچه بیشتر) به گونه‌ی گروههائی که به نزد شاهان روند و مهمانان ایشان شوند، در پیشگاه خداوند مهربان جمع می‌نمائیم (و وارد بهشت می‌گردانیم). [[«یَوْمَ»: در روزی. روزی را. مفعول فیه یا مفعول بِهِ است. «نَحْشُرُ»: جمع می‌کنیم. گرد می‌آوریم. «وَفْداً»: گروههای اعزامی به دربار امراء و شاهان. جمع است و مفرد آن (وافد). مانند. رَکْب و راکِب، و صَحْب و صاحِب. حال (الْمُتَّقینَ) است.]]

وَنَسُوقُ ٱلْمُجْرِمِينَ إِلَىٰ جَهَنَّمَ وِرْدًۭا ﴿٨٦﴾

و گناهکاران را (همچون شتران تشنه‌ای که به سوی آبشخور به سرعت بروند) تشنه کام به سوی جهنّم می‌رانیم (و بدانجا داخل می‌گردانیم). [[«نَسُوقُ»: می‌رانیم. «وِرْداً»: جمع وارِد، در آیندگان. وارد شوندگان. مجازاً تشنگان، و تشبیهاً چهارپایان تشنه‌کام نیز معنی کرده‌اند که متضمّن تحقیر و توهین بدکاران است.]]

لَّا يَمْلِكُونَ ٱلشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَنِ ٱتَّخَذَ عِندَ ٱلرَّحْمَٰنِ عَهْدًۭا ﴿٨٧﴾

(در آن روز، چه بندگان متّقی و چه بندگان مجرم مؤمن و غیر مؤمن، هیچ یک از) آنان نمی‌توانند شفاعت بکنند، مگر آن کسی که با خداوند مهربان عهد و پیمان دارد (که یکتاپرستی و انجام کارهای شایسته در دنیا است). [[«لا یَمْلِکُونَ»: نمی‌توانند. دارا نیستند. مراد بندگان خدا به طور کلّی است. «إِلاّ مَنْ»: مراد کسانی است که یکتاپرست و مؤمنِ راستین باشند. چنین کسانی بعد از اجازه خداوند مهربان می‌توانند شفاعت بکنند (نگا: طه / 109، سبأ / 23، زخرف / 86، نجم / 26). «عَهْداً»: پیمان. مراد توحید و ایمان خالص است. برخی پیمان را (اذن) مذکور در آیات متعدّد قرآن دانسته‌اند.]]

وَقَالُوا۟ ٱتَّخَذَ ٱلرَّحْمَٰنُ وَلَدًۭا ﴿٨٨﴾

(یهودیان و مسیحیان و مشرکان) می‌گویند: خداوند مهربان فرزندی برای خود برگرفته است! [[«قالُوا»: مراد مسیحیان و یهودیان (نگا: توبه / 30) و مشرکان قریش است (نگا: زخرف / 19).]]

لَّقَدْ جِئْتُمْ شَيْـًٔا إِدًّۭا ﴿٨٩﴾

واقعاً چیز بسیار زشت و زننده‌ای را می‌گوئید. [[«إِدّاً»: بسیار زشت و زننده. سخت شگفت.]]

تَكَادُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ ٱلْأَرْضُ وَتَخِرُّ ٱلْجِبَالُ هَدًّا ﴿٩٠﴾

نزدیک است آسمانها به خاطر این سخن از هم متلاشی گردد، و زمین بشکافد، و کوهها به شدّت درهم فرو ریزد! [[«تَکَادُ»: نزدیک است. «یَتَفَطَّرْنَ»: شق شوند. متلاشی گردند. «تَخِرُّ»: فرو افتند. فرو ریزند. «هَدّاً»: به شدّت ویران کردن و اجزاء پیکره را پراکنده نمودن. مفعول مطلق تأکیدی (تَخِرُّ) است. یا این که به معنی متفرّق و پراکنده است، که در این صورت (هَدّاً) به معنی (مَهْدُودَةً) و حال است.]]

أَن دَعَوْا۟ لِلرَّحْمَٰنِ وَلَدًۭا ﴿٩١﴾

از این که به خداوند مهربان، فرزندی نسبت می‌دهند. [[«دَعَوْا»: نسبت دادند. ادّعاء کردند.]]

وَمَا يَنۢبَغِى لِلرَّحْمَٰنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا ﴿٩٢﴾

برای خداوند مهربان سزاوار نیست که فرزندی برگیرد. [[«ما یَنبَغی»: سزاوار نیست.]]

إِن كُلُّ مَن فِى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ إِلَّآ ءَاتِى ٱلرَّحْمَٰنِ عَبْدًۭا ﴿٩٣﴾

تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند، بنده‌ی خداوند مهربان (و فرمانبردار یزدان) می‌باشند. [[«إِنْ»: نیست. حرف نفی است. «مَنْ»: کسانی که. «آتِی»: آینده. مراد فرمانبردار است. یعنی مقصود (إِتْیانِ) معنوی به معنی خضوع و خشوع در برابر فرمان است. «عَبْداً»: بنده گوش به فرمان و مطیع. حال است.]]

لَّقَدْ أَحْصَىٰهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدًّۭا ﴿٩٤﴾

او همه‌ی آنان را سرشماری کرده است، و دقیقاً تعدادشان را می‌داند. [[«أَحْصَاهُمْ»: ایشان را سرشماری کرده است. شماره ایشان را داشته است.]]

وَكُلُّهُمْ ءَاتِيهِ يَوْمَ ٱلْقِيَٰمَةِ فَرْدًا ﴿٩٥﴾

و همه‌ی آنان روز رستاخیز تک و تنها (بدون یار و یاور و اموال و اولاد و محافظ و مراقب) در محضر او حاضر می‌شوند. [[«فَرْداً»: تک و تنها. از همه چیز بریده و به پیش خدا رسیده. حال است.]]

إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ ٱلصَّٰلِحَٰتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ ٱلرَّحْمَٰنُ وُدًّۭا ﴿٩٦﴾

بی‌گمان کسانی که ایمان می‌آورند و کارهای شایسته و پسندیده انجام می‌دهند، خداوند مهربان آنان را دوست می‌دارد و حجّت ایشان را به دلها می‌افکند. [[«سَیَجْعَلُ لَهُمْ وُدّاً»: ایشان را دوست می‌دارد. آنان را در نظر مردم عزیز، و محبّت آنان را به دلها می‌اندازد (نگا: حشر / 9 و 10).]]

فَإِنَّمَا يَسَّرْنَٰهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ ٱلْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِۦ قَوْمًۭا لُّدًّۭا ﴿٩٧﴾

ما قرآن را به زبان تو (که عربی است) ساده و آسان فراهم آورده‌ایم، تا به وسیله‌ی آن، پرهیزگاران را (به رضا و نعمت خدای مهربان) مژده دهی، و مردمان سرسخت (دشمن حق و طرفدار باطل) را با آن (از ناخوشنودی و عذاب یزدان) بترسانی. [[«یَسَّرْنَاهُ»: قرآن را سهل و ساده کرده‌ایم. قرآن را آسان و روان فراهم آورده‌ایم (نگا: قمر / 17 و 22 و 32 و 40). «بِلِسَانِکَ»: به زبان تو که عربی فصیح و روشن و گویا است (نگا: نحل / 103، یوسف / 2). «لُدّاً»: جمع أَلَدّ، دشمنان سرسختی که به باطل بر عداوت لجاجت دارند (نگا: بقره / 204).]]

وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِّنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزًۢا ﴿٩٨﴾

پیش از اینان (که با تو ای پیغمبر سر عناد و دشمنی دارند) چه نسلها و نژادهای فراوانی را (بر اثر کفر و گناه) نابود کرده‌ایم، آیا کسی از ایشان را می‌بینی، یا کوچکترین صدائی از آنان را می‌شنوی؟! [[«قَرْنٍ»: (نگا: انعام / 6). «مِنْ أَحَدٍ»: هیچ کسی. حرف (مِنْ) در چنین مواردی برای نفی عام مابعد خود به کار می‌رود. «رِکْزاً»: صدای بسیار ضعیف و بس نهان.]]