Main pages

Surah Muhammad [Muhammad] in Persian

Surah Muhammad [Muhammad] Ayah 38 Location Madanah Number 47

ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَصَدُّوا۟ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَٰلَهُمْ ﴿١﴾

کسانی که کافر می‌گردند و مردمان را از راه خدا باز می‌دارند، خدا همه‌ی کارهای (نیک) ایشان را باطل (قلمداد و بی‌اجر) می‌نماید. [[«صَدُّوا»: بازداشتند. ممانعت بعمل آوردند. «أَضَلَّ»: خدا باطل کرد و سود و اجر آن را از میان برد (نگا: فرقان / 23).]]

وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَءَامَنُوا۟ بِمَا نُزِّلَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍۢ وَهُوَ ٱلْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ ۙ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّـَٔاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ ﴿٢﴾

و اما کسانی که ایمان بیاورند و کارهای نیک و شایسته بکنند، و چیزی را باور دارند که بر محمد نازل شده است - و آن هم حق است و از سوی پروردگارشان آمده است - خداوند گناهانشان را می‌بخشاید و بدیهایشان را نادیده می‌گیرد، و حال و وضعشان را خوب می‌سازد. [[«وَ آمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلی مُحَمَّدٍ»: عطف خاص بر عام است. یعنی خصوصاً ایمان بیاورند به چیزی که بر محمد نازل شده است که قرآن است. «وَ هُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ»: جمله معترضه و برای حصر است. یعنی در حال حاضر آنچه حق است و دست نخورده مانده است و درست همان چیزی است که از جانب پروردگارشان آمده است. «بَالَ»: حال. وضع (نگا: یوسف / 50، طه / 51).]]

ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ ٱتَّبَعُوا۟ ٱلْبَٰطِلَ وَأَنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ ٱتَّبَعُوا۟ ٱلْحَقَّ مِن رَّبِّهِمْ ۚ كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَٰلَهُمْ ﴿٣﴾

این بدان خاطر است که کافران از باطل پیروی می‌کنند و مؤمنان از حقی پیروی می‌کنند که از سوی پروردگارشان آمده است. اینگونه خدا برای مردم مثالهای (حسنات یا سیّئات) ایشان را بیان می‌دارد. [[«ذلِکَ»: اشاره به ابطال اعمال کافران، و عفو سیئات و اصلاح حال مؤمنان است. «أَمْثَالَهُمْ»: ضرب‌المثلهای احوال و اوصاف دو گروه کافر و مؤمن. چرا که برای همگان روشن است که کافر دائماً از حق گریزان و به دنبال باطل روان است. و مؤمن همیشه از حق پیروی می‌کند و متمسک بدان است. سرانجام آن، زیان و نقمت، و سرانجام این، سود و نعمت است.]]

فَإِذَا لَقِيتُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ فَضَرْبَ ٱلرِّقَابِ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا۟ ٱلْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّۢا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَآءً حَتَّىٰ تَضَعَ ٱلْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ۚ ذَٰلِكَ وَلَوْ يَشَآءُ ٱللَّهُ لَٱنتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَٰكِن لِّيَبْلُوَا۟ بَعْضَكُم بِبَعْضٍۢ ۗ وَٱلَّذِينَ قُتِلُوا۟ فِى سَبِيلِ ٱللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَٰلَهُمْ ﴿٤﴾

هنگامی که با کافران (در میدان جنگ) روبه‌رو می‌شوید، گردنهایشان را بزنید، و همچنان ادامه دهید تا به اندازه‌ی کافی دشمن را (با کشتن و زخمی‌کردن) ضعیف و درهم می‌کوبید. در این هنگام (اسیران را) محکم ببندید، بعدها یا بر آنان منّت می‌گذارید (و بدون عوض آزادشان می‌کنید) و یا (در برابر آزادی از آنان) فدیه می‌گیرید (خواه با معاوضه‌ی اسراء و خواه با دریافت اموال. این وضع همچنان ادامه خواهد داشت) تا جنگ بارهای سنگین خود را بر زمین می‌نهد و نبرد پایان می‌گیرد. برنامه این است، و اگر خدا می‌خواست خودش (از طریقهای دیگری همچون طوفان و زلزله و سیل و غرق و به زمین فرو بردن، و سایر بلایا و مصائب، بدون جنگ شما) از آنان انتقام می‌گرفت. امّا خدا خواسته است بعضی از شما را با بعضی دیگر بیازماید (و مؤمنان راستین را با جهاد با کافران امتحان نماید). کسانی که در راه خدا کشته می‌شوند، خداوند هرگز کارهایشان را نادیده نمی‌گیرد و بی‌مزد نمی‌گذارد. [[«فَضَرْبَ الرِّقَابِ»: مصدر در معنی امر است. یعنی گردنهایشان را بزنید و ایشان را بکشید. مفعول مطلق فعل محذوفی است. «الْوَثَاقَ»: ریسمان و طنابی که اسیران و بندیان با آن محکم بسته می‌شوند. «مَنّاً»: منّت نهادن. مراد آزاد کردن اسیر بدون عوض و تاوان و غرامت جنگی از دشمن است. مفعول مطلق فعل محذوفی است. «فِدَآءً»: فدیه. تاوان و غرامت جنگی. «أَثْخَنتُمُوهُمْ»: ایشان را با کشتن و مجروح کردن ضعیف کردید و از پای درآوردید (نگا: انفال / 67). «أَوْزَار»: جمع وِزْر، بارهای سنگین (نگا: نحل / 25، طه / 87). «حَتّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا»: تا جنگ به پایان می‌رسد. «ذلِکَ»: برنامه این است. به همین منوال است. «إِنتَصَرَ مِنْهُمْ»: بر آنان چیره و از ایشان انتقام گرفت. «فَلَن یُضِلَّ ...»: (نگا: محمد / 1).]]

سَيَهْدِيهِمْ وَيُصْلِحُ بَالَهُمْ ﴿٥﴾

به زودی خداوند آنان را (به سوی مقامات عالیه‌ی بهشت و گفتار نیک و کردار پسندیده) رهنمود می‌کند و حال و وضعشان را خوب و عالی می‌نماید. [[«سَیَهْدِیهِمْ»: (نگا: حج / 23 و 24).]]

وَيُدْخِلُهُمُ ٱلْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ ﴿٦﴾

و آنان را به بهشتی داخل خواهد کرد که آن را بدیشان معرفی کرده است (واوصافش را توسّط پیغمبران و کتابهای آسمانی بازگو نموده است). [[«عَرَّفَهَا لَهُمْ»: توسط پیغمبران و کتابهای آسمانی بهشت را بدیشان شناسانده است. منزلها و کاخهای ویژه هر یک را با الهام بدیشان معرفی نموده است، بگونه‌ای که هر کس جایگاه زندگی پرنعمت خود را در بهشت می‌داند، و به هنگام ورود به بهشت یکسره به سوی مقام و مکان خود می‌رود. بهشت را برای ایشان خوشبو کرده است.]]

يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِن تَنصُرُوا۟ ٱللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ ﴿٧﴾

ای مؤمنان! اگر (دین) خدا را یاری کنید، خدا شما را یاری می‌کند (و بر دشمنانتان پیروز می‌گرداند) و گامهایتان را استوار می‌دارد (و کار و بارتان را استقرار می‌بخشد). [[«یُثَبِّتْ»: (نگا: بقره / 250، آل‌عمران / 147، انفال / 11 و 12).]]

وَٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ فَتَعْسًۭا لَّهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَٰلَهُمْ ﴿٨﴾

کافران، مرگ بر آنان باد، و خداوند اعمال (نیک) ایشان را باطل و بیسود گرداناد! [[«الَّذِینَ»: مبتدا و خبر آن محذوف است. تقدیر چنین است: الِّذِینَ کَفَرُوا، أتْعَسَهُمُ اللهُ. یا مفعول به مقدم است. «تَعْساً»: هلاک و نابودی. مفعول مطلق فعل محذوف (أَتْعَسَ) است. «أَضَلَّ»: (نگا: محمد / 1). عطف بر فعل محذوف (أَتْعَسَ) است. جمله دعائی است. یا این که (فَتَعْساً لَّهُمْ) انشائی، و (أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ) اخباری است، و معنی آیه چنین می‌شود: کافران، مرگ بر آنان باد، و خداوند اعمال (نیک) ایشان را باطل و بیسود می‌گرداند.]]

ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا۟ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَٰلَهُمْ ﴿٩﴾

این بدان خاطر است که چیزی را که خداوند فرو فرستاده است دوست نمی‌دارند، و لذا خدا کارهای (نیک) ایشان را هم باطل و بیسود می‌گرداند. [[«ذلِکَ»: این هلاک کافران و پوچ شدن اعمال ایشان. «مَا»: قرآن و تکالیف آسمانی.]]

۞ أَفَلَمْ يَسِيرُوا۟ فِى ٱلْأَرْضِ فَيَنظُرُوا۟ كَيْفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ ۚ دَمَّرَ ٱللَّهُ عَلَيْهِمْ ۖ وَلِلْكَٰفِرِينَ أَمْثَٰلُهَا ﴿١٠﴾

آیا در زمین به گشت و گذار نپرداخته‌اند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از ایشان بوده‌اند به کجا کشیده و چه شده است؟ خداوند آنان را نابود ساخته است (و دمار از روزگارشان را بدر آورده است)، و برای کافران امثال این عواقب و مجازاتها خواهد بود. [[«دَمَّرَ»: هلاک و نابود ساخته است (نگا: اعراف / 137، شعراء / 172، نمل / 51). «أَمْثَالُهَا»: امثال چنین عاقبت یا عقوبتی. ضمیر (هَا) به (عَاقِبَة) برمی‌گردد.]]

ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ مَوْلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَأَنَّ ٱلْكَٰفِرِينَ لَا مَوْلَىٰ لَهُمْ ﴿١١﴾

این (عاقبت نیک مؤمنان و عاقبت سوء کافران) بدان خاطر است که خداوند سرپرست و یاور مؤمنان است، ولیکن کافران هیچ گونه سرپرست و یاوری ندارند. [[«مَوْلی»: (نگا: انفال / 40، حج / 13 و 78، دخان / 41).]]

إِنَّ ٱللَّهَ يُدْخِلُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ ٱلصَّٰلِحَٰتِ جَنَّٰتٍۢ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا ٱلْأَنْهَٰرُ ۖ وَٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ ٱلْأَنْعَٰمُ وَٱلنَّارُ مَثْوًۭى لَّهُمْ ﴿١٢﴾

خداوند کسانی را که ایمان بیاورند و کارهای شایسته و بایسته بکنند، به باغهائی از بهشت داخل می‌گرداند که رودبارها و چشمه‌سارها در زیر (کاخها و درختهای) آن روان است. در حالی که کافران (چند روزی از نعمتهای زودگذر جهان) بهره و لذّت می‌برند و همچون چهارپایان (بی‌خبر و غافل از سرانجام کار) می‌چرند و می‌خورند، و (پس از بدرود حیات و گام نهادن به آخرت) آتش دوزخ جایگاه ایشان است. [[«یَتَمَتَّعُونَ»: بهره‌مند می‌شوند. لذت می‌برند و خوش می‌گذرانند.]]

وَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ هِىَ أَشَدُّ قُوَّةًۭ مِّن قَرْيَتِكَ ٱلَّتِىٓ أَخْرَجَتْكَ أَهْلَكْنَٰهُمْ فَلَا نَاصِرَ لَهُمْ ﴿١٣﴾

چه شهرهای زیادی که (اهالی) آنها از (اهالی) شهری که تو را از آن بیرون کرده‌اند، قدرتمندتر و پرزورتر بوده‌اند، و ما آنان را هلاک و نابود کرده‌ایم، و هیچ یار و یاوری نداشته‌اند (که بدیشان کمک کند و آنان را از دست قهر ما برهاند). [[«کَأَیِّن مِّن قَرْیَةٍ»: (نگا: حج / 45 و 48). «قَرْیَتِکَ»: شهر تو ای محمد که مکه است.]]

أَفَمَن كَانَ عَلَىٰ بَيِّنَةٍۢ مِّن رَّبِّهِۦ كَمَن زُيِّنَ لَهُۥ سُوٓءُ عَمَلِهِۦ وَٱتَّبَعُوٓا۟ أَهْوَآءَهُم ﴿١٤﴾

آیا کسانی که از دلائل روشن و براهین قطعی پروردگارشان برخوردارند، همسان کسانیند که اعمال زشتشان در نظرشان آراسته و پیراسته شده است و از هواها و هوسهای خود پیروی می‌کنند؟ [[«عَلی بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ»: شناخت کامل و صحیحی از پروردگار خود دارد. دلائل و براهین قوی از سوی پروردگار خود دارد که رهنمودهای آسمانی است.]]

مَّثَلُ ٱلْجَنَّةِ ٱلَّتِى وُعِدَ ٱلْمُتَّقُونَ ۖ فِيهَآ أَنْهَٰرٌۭ مِّن مَّآءٍ غَيْرِ ءَاسِنٍۢ وَأَنْهَٰرٌۭ مِّن لَّبَنٍۢ لَّمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُۥ وَأَنْهَٰرٌۭ مِّنْ خَمْرٍۢ لَّذَّةٍۢ لِّلشَّٰرِبِينَ وَأَنْهَٰرٌۭ مِّنْ عَسَلٍۢ مُّصَفًّۭى ۖ وَلَهُمْ فِيهَا مِن كُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ وَمَغْفِرَةٌۭ مِّن رَّبِّهِمْ ۖ كَمَنْ هُوَ خَٰلِدٌۭ فِى ٱلنَّارِ وَسُقُوا۟ مَآءً حَمِيمًۭا فَقَطَّعَ أَمْعَآءَهُمْ ﴿١٥﴾

وصف بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده است (چنین است که) در آن رودبارهائی از آبی (زلال و خالص) است که گندیده و بدبو نگشته است، و رودبارهائی از شیری است که طعم و مزه‌ی آن متغیّر نشده است، و رودبارهائی از شرابی است که سراپا لذّت برای نوشندگان است، و رودبارهائی از عسلی است که خالص و پالوده است، و در آنجا آنان هرگونه میوه‌ای دارند، و (از همه بالاتر) از آمرزش پروردگارشان برخوردارند (آیا چنین کسانی) همانند کسانیند که در آتش دوزخ جاویدان می‌مانند و از آب داغ و جوشان نوشانده می‌شوند، (آبی که به محض نوشیدن) اندرونه و روده‌های ایشان را پاره پاره می‌کند و از هم می‌گسلد. [[«مَثَلُ»: وصف. صفت. توصیف (نگا: رعد / 35). «غَیْرِ آسِنٍ»: غیر متغیر. فاسد نشده. «لَذَّةٍ»: متلذذ. لذیذ. مصدر است و به معنی اسم فاعل است، و یا این که مؤنث (لَذّ) به معنی لذیذ است. «مُصَفّیً»: خالص. پالوده. عسل بدون موم و لِرد و خاشاک. «أَمْعَآءَ»: جمع مِعیً، روده. اندرونه.]]

وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّىٰٓ إِذَا خَرَجُوا۟ مِنْ عِندِكَ قَالُوا۟ لِلَّذِينَ أُوتُوا۟ ٱلْعِلْمَ مَاذَا قَالَ ءَانِفًا ۚ أُو۟لَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ طَبَعَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَٱتَّبَعُوٓا۟ أَهْوَآءَهُمْ ﴿١٦﴾

در میان منافقان کسانی هستند که به سخنانت گوش فرا می‌دهند، امّا هنگامی که از نزد تو بیرون می‌روند، به کسانی (از علمای صحابه) که (از سوی خدا) بدیشان علم و دانش بخشیده شده است، می‌گویند: این مرد الآن چه گفت؟! (آنچه می‌گوید بی‌ارزش و یاوه است!) آنان کسانیند که خداوند بر دلهایشان مهر نهاده است، و از هواها و هوسهایشان پیروی می‌کنند. [[«مَن یَسْتَمِعُ»: مراد منافقانی است که در آیه 20 از آنان سخن می‌رود. «الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ»: مراد علمای صحابه کرام، از قبیل: ابن‌عباس و ابن مسعود است. «هذَا ...»: مراد محمد است. «آنِفاً»: چند لحظه پیش. اکنون. «طَبَعَ اللهُ عَلی قُلُوبِهِمْ»: (نگا: توبه / 93، نحل / 108).]]

وَٱلَّذِينَ ٱهْتَدَوْا۟ زَادَهُمْ هُدًۭى وَءَاتَىٰهُمْ تَقْوَىٰهُمْ ﴿١٧﴾

کسانی که راهیاب شده‌اند، خداوند بر راهیابی ایشان می‌افزاید و تقوای لازم را بدیشان عطاء می‌نماید. [[«تَقْوَاهُمْ»: تقوائی که برای نجات ایشان از دوزخ و رسیدن آنان به بهشت لازم است.]]

فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا ٱلسَّاعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةًۭ ۖ فَقَدْ جَآءَ أَشْرَاطُهَا ۚ فَأَنَّىٰ لَهُمْ إِذَا جَآءَتْهُمْ ذِكْرَىٰهُمْ ﴿١٨﴾

انگار (کافران و منافقان تا قیامت فرا نرسد ایمان نمی‌آورند، و برای ایمان آوردن خود) قیامت را چشم می‌دارند که ناگهان برپا می‌شود؟! هم‌اکنون علائم و نشانه‌های آن ظاهر شده است (که از جمله‌ی آنها بعثت خاتم‌الانبیاء است). امّا وقتی که قیامت فرا رسید، دیگر باور داشتن و اندرز گرفتن چه سودی به حالشان دارد؟! [[«هَلْ یَنظُرُونَ؟»: آیا چشم می‌دارند؟ مگر انتظاری جز این دارند؟ «أَشْرَاطُهَا»: اشراط، جمع شَرَط، علامتها و نشانه‌ها «فَأَنّی لَهُمْ»: (نگا: دخان / 13). «ذِکْری»: بیدار شدن و اندرز گرفتن. یادآور گشتن و به خود آمدن (نگا: زمر / 54 - 59).]]

فَٱعْلَمْ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ وَٱسْتَغْفِرْ لِذَنۢبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَٱلْمُؤْمِنَٰتِ ۗ وَٱللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَمَثْوَىٰكُمْ ﴿١٩﴾

بدان که قطعاً هیچ معبودی جز الله وجود ندارد. برای گناهان خود و مردان و زنان مؤمن آمرزش بخواه. خدا از حرکات و سکناتتان کاملاً آگاه است (و می‌داند به کجا می‌روید و در کجا زندگی می‌کنید و چه می‌کنید و چه نمی‌کنید). [[«إسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ»: (نگا: غافر / 55). «مُتَقَلَّبَ»: جایگاه گشت و گذار و مسیر حرکت. جنبش و حرکت. رفت و آمد. سیر و سیاحت. حال به حال شدن. این واژه می‌تواند اسم مکان، و یا مصدر میمی باشد. «مَثْوی»: جایگاه. اقامت گزیدن (نگا: یوسف / 21 و 23). «مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْوَاکُمْ»: جا و مکان، ظاهر و آشکار، درون و بیرون، راز و نجوا، نیت و اندیشه، رفت و آمد، سفر و حضر، کردار و رفتار، و بالاخره همه حرکات و سکنات شما.]]

وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَوْلَا نُزِّلَتْ سُورَةٌۭ ۖ فَإِذَآ أُنزِلَتْ سُورَةٌۭ مُّحْكَمَةٌۭ وَذُكِرَ فِيهَا ٱلْقِتَالُ ۙ رَأَيْتَ ٱلَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌۭ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ ٱلْمَغْشِىِّ عَلَيْهِ مِنَ ٱلْمَوْتِ ۖ فَأَوْلَىٰ لَهُمْ ﴿٢٠﴾

مؤمنان می‌گویند: کاش! سوره‌ای فرود می‌آمد (و ما را به جنگ با دشمنان می‌خواند). زمانی که سوره‌ی محکمی نازل می‌گردد و جنگ در آن ذکر می‌شود (و روشن و آشکار به جنگ دستور می‌دهد) منافقان بیماردل را می‌بینی همچون کسی به تو نگاه می‌کنند که (در آستانه‌ی مرگ قرار گرفته است و) به سبب (سکرات) موت بیهوش افتاده است. پس مرگشان باد! [[«لَوْلا»: حرفی است که دالّ بر رغبت حصول بعد از خود است. «مُحْکَمَةٌ»: استوار و تغییرناپذیر. مراد روشن و بیانگر مقصود است؛ بگونه‌ای که توجیه و تفسیری جز جنگ را ندارد. «الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ»: بیهوش (نگا: احزاب / 19). «نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ»: مراد خیره نگاه کردن و زل زدن با چشمانی است که حدقه‌ها و پلکها از کار ایستاده و باز و بی‌حرکت مانده باشد. «أَوْلی لَهُمْ»: مرگشان باد! عربها به هنگام تهدید کسی بدو می‌گویند: أَوْلی لَکَ! مرگت باد (نگا: قیامت / 34 و 35). «أَوْلی»: اسم تفضیل از ماده (ولی) به معنی قرب و نزدیکی است، در مقام دعا، برای تهدید به مرگ زودرس و نابودی قریب‌الوقوع بکار می‌رود.]]

طَاعَةٌۭ وَقَوْلٌۭ مَّعْرُوفٌۭ ۚ فَإِذَا عَزَمَ ٱلْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا۟ ٱللَّهَ لَكَانَ خَيْرًۭا لَّهُمْ ﴿٢١﴾

اطاعت (از خدا و پیغمبر) و بیان سخنان نیک (و سنجیده‌ای که شرع‌پسند باشد، برای آنان بهتر و به حالشان سودمندتر است). هنگامی که کار جدّی می‌شود (و جهادگران آماده‌ی حرکت به سوی رزمگاه می‌گردند) اگر با خدا راست باشند (و ایمان صادقانه و فرمانبرداری مخلصانه داشته باشند، از دوروئی و بزدلی) برای ایشان بهتر خواهد بود. [[«طَاعَةٌ»: مبتدا و خبر آن محذوف که (خَیْرٌ لَّهُمْ) است و ملفوظ آن یعنی (لَکَانَ خَیْراً لَّهُمْ) در آخر آیه بیانگر این امر است. «عَزَمَ»: جدّی شد.]]

فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُوا۟ فِى ٱلْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوٓا۟ أَرْحَامَكُمْ ﴿٢٢﴾

آیا اگر (از قرآن و برنامه‌ی اسلام) روی‌گردان شوید، جز این انتظار دارید که در زمین فساد کنید و پیوند خویشاوندی میان خویش را بگسلید؟ [[«عَسَیْتُمْ»: کلمه‌ای است که بیانگر انتظار حصول بعد از خود است. یعنی توقع و انتظار جز این را دارید. «فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ ...»: (تَوَلَّیْتُمْ) فعل شرط، جواب شرط محذوف و یا (عَسَیْتُمْ) مقدم است، و (أَن تُفْسِدُوا فِی‌الأرْضِ) خبر (عَسَیْتُمْ) است. بعضی هم مجموع جمله (فَهَلْ عَسَیْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِی الأرْضِ) را جزای شرط می‌دانند.]]

أُو۟لَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَىٰٓ أَبْصَٰرَهُمْ ﴿٢٣﴾

آنان کسانیند که خداوند ایشان را نفرین و از رحمت خویش بدور داشته است، لذا گوشهایشان را (از شنیدن حق) کر، و چشمانشان را (از دیدن راه هدایت و سعادت) کور کرده است. [[«أَصَمَّهُمْ»: ایشان را کر کرده است. «أَعْمی»: کور کرده است.]]

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلْقُرْءَانَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَآ ﴿٢٤﴾

آیا درباره‌ی قرآن نمی‌اندیشند (و مطالب و نکات آن را بررسی و وارسی نمی‌کنند؟) یا این که بر دلهائی قفلهای ویژه‌ای زده‌اند؟ [[«أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ؟»: آیات مختلفی با صراحت فریاد می‌دارند که قرآن کتاب اندیشه و عمل است و باید آن را بررسی و وارسی کرد و تنها به تلاوت ظاهری اکتفاء نکرد (نگا: نساء / 82، اسراء / 89، فرقان / 30، ق / 45، قمر / 17 و 22 و 32، یوسف / 2) «أَمْ» یا این که. بلکه. با توجه به معنی دوم این واژه، مفهوم آیه چنین است: آیا درباره قرآن نمی‌اندیشند و به بررسی و وارسی آن نمی‌پردازند؟ بلکه بر دلهائی قفلهای ویژه است.]]

إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱرْتَدُّوا۟ عَلَىٰٓ أَدْبَٰرِهِم مِّنۢ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ ٱلْهُدَى ۙ ٱلشَّيْطَٰنُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَىٰ لَهُمْ ﴿٢٥﴾

کسانی که بعد از روشن شدن (راه حقیقت و) هدایت، به کفر و ضلال پیشین خود برمی‌گردند، بدان خاطر است که اهریمن کارهایشان را در نظرشان می‌آراید و ایشان را با آرزوهای طولانی فریفته می‌دارد. [[«إِرْتَدُّوا عَلی أَدْبَارِهِمْ»: عقب عقب برمی‌گردند. مراد این است که مرتد و کافر می‌گردند. «سَوَّلَ»: زینت داد. خوش‌آیند نمود (نگا: یوسف / 18 و 83، طه / 96). «أَمْلی لَهُمْ»: زندگی را طولانی و جاویدان در نظرشان جلوه داد. افسار آرزوها را برایشان شل کرد و به آرزوهای فراوانی آنان را سرگرم نمود.]]

ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا۟ لِلَّذِينَ كَرِهُوا۟ مَا نَزَّلَ ٱللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِى بَعْضِ ٱلْأَمْرِ ۖ وَٱللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ ﴿٢٦﴾

این (چرخ زدن و از دین برگشتن) بدان خاطر است که به کسانی که دشمن چیزی هستند که خدا فرو فرستاده است، گفته بودند: در برخی از کارها از شما اطاعت و پیروی می‌کنیم! خدا آگاه از پنهان‌کاری ایشان می‌باشد. [[«الَّذِینَ کَرِهُوا ...»: مراد یهودیان بنی‌قریظه و بنی‌نضیر است (نگا: احزاب / 26 و 27). «کَرِهُوا»: دشمن داشته‌اند. نپسندیده‌اند. «بَعْضِ الأمْرِ»: (نگا: حشر / 11 و 12). «إِسرَار»: پنهانکاری. مراد پنهان کردن و مخفی داشتن مکر و کید است.]]

فَكَيْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ ٱلْمَلَٰٓئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَٰرَهُمْ ﴿٢٧﴾

حال آنان چگونه خواهد بود بدان هنگام که فرشتگان مأمور قبض ارواح به سراغشان می‌آیند و چهره‌ها و پشتها (و سایر اندامهای) ایشان را به زیر ضربات خود می‌گیرند؟! [[«تَوَفَّتْهُمْ»: ایشان را دریابند و قبض روح کنند. ایشان را از جهان برمی‌گیرند (نگا: نساء / 97، انعام / 61، اعراف / 37، نحل / 28 و 32). «یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ»: (نگا: انفال / 50).]]

ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمُ ٱتَّبَعُوا۟ مَآ أَسْخَطَ ٱللَّهَ وَكَرِهُوا۟ رِضْوَٰنَهُۥ فَأَحْبَطَ أَعْمَٰلَهُمْ ﴿٢٨﴾

این گونه (جان برگرفتن ایشان) بدان خاطر است که آنان بدنبال چیزی می‌روند که خدای را بر سر خشم می‌آورد، و از چیزی که موجب خوشنودی او است بدشان می‌آید، و لذا خداوند کارهای (نیک) ایشان را باطل و بیسود می‌گرداند. [[«أَسْخَطَ»: خشمگین گرداند. «رِضْوانَهُ»: رضایت و خوشنودی او.]]

أَمْ حَسِبَ ٱلَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن يُخْرِجَ ٱللَّهُ أَضْغَٰنَهُمْ ﴿٢٩﴾

آیا کسانی که در دلهایشان بیماری (نفاق و کینه‌توزی اسلام) است، گمان می‌برند خدا کینه‌ها و دشمنانگیهای ایشان را (که از اسلام و مسلمین در دل دارند) ظاهر و برملا نمی‌گرداند؟ [[«أَضْغان»: جمع ضِعْن، حقد و کینه‌های شدید. «لَن یُخْرِجَ ...»: (نگا: توبه / 64).]]

وَلَوْ نَشَآءُ لَأَرَيْنَٰكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِيمَٰهُمْ ۚ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِى لَحْنِ ٱلْقَوْلِ ۚ وَٱللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَٰلَكُمْ ﴿٣٠﴾

اگر ما می‌خواستیم آنان را به تو نشان می‌دادیم و تو از روی قیافه و علامتشان ایشان را می‌شناختی. تو قطعاً آنان را از روی طرز سخن و نحوه‌ی گفتار می‌شناسی. خداوند آگاه از کارهایتان می‌باشد (و حقیقت پندار و گفتار و رفتارتان را می‌داند و همگان را خوب می‌شناسد و پاداش و پادافره لازم را به هر کسی خواهد داد). [[«بِسِیمَاهُمْ»: سیما، قیافه. علامت. «لَحْنِ الْقَوْلِ»: شیوه سخن. طرز سخن.]]

وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّىٰ نَعْلَمَ ٱلْمُجَٰهِدِينَ مِنكُمْ وَٱلصَّٰبِرِينَ وَنَبْلُوَا۟ أَخْبَارَكُمْ ﴿٣١﴾

ما همه‌ی شما را (با وجود آگاهی از اعمالتان) قطعاً آزمایش می‌کنیم، تا معلوم شود مجاهدان (واقعی) و صابران شما کیانند (و مجاهدنماها و ناشکیبایان سست‌عنصر کیان). و اخبار شما را بیازمائیم (که آیا در راه اسلام صادقانه سخن گفته‌اید یا خیر. دعوت مستمرّ و خستگی‌ناپذیر داشته‌اید و از اسلحه‌ی گفتار در قلع و قمع کفّار سود برده‌اید، یا از لوم لائم ترسیده‌اید). [[«حَتّی نَعْلَمَ»: (نگا: بقره / 143، آل‌عمران / 140، سبأ / 21). «نَبْلُوَ»: الف زائدی در رسم‌الخط قرآنی در آخر دارد. «أَخْبَارَکُمْ»: مراد از اخبار، هنرنمائی در شیوه بیان در کار تبلیغ و دعوت مردم به راه حق، و ضعف و قوت در این امر، و دوام و یا عدم دوام و فداکاری و یا عدم فداکاری در راه نشر دین است (نگا: تفسیر قاسمی). خبرهای اطاعت یا عدم اطاعت در جهاد. یا این که مراد از اخبار، اعمال بطور کلی است، اعم از خوب و بد.]]

إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَصَدُّوا۟ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ وَشَآقُّوا۟ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ ٱلْهُدَىٰ لَن يَضُرُّوا۟ ٱللَّهَ شَيْـًۭٔا وَسَيُحْبِطُ أَعْمَٰلَهُمْ ﴿٣٢﴾

کسانی که کافر می‌شوند، و مردمان را از راه خدا بازمی‌دارند، و بدنبال آن که هدایت برایشان شناخته و روشن می‌گردد با پیغمبر به مخالفت و دشمنانگی می‌پردازند، هرگز کمترین زیانی به خدا نمی‌رسانند، و بلکه خدا کارهای (نیک) ایشان را هم باطل و بیسود می‌گرداند. [[«شَآقُّوا»: دشمنانگی کردند. به مخالفت پرداختند. «سَیُحْبِطُ أَعْمَالَهُمْ»: کارهای نیکشان را باطل می‌گرداند و فایده‌ای در آخرت عائدشان نمی‌نماید. کارهائی را که در راه جلوگیری از اسلام می‌کنند، خدا آنها را بی‌اثر می‌گرداند، و موانع ایشان را از سر راه اسلام برمی‌دارد.]]

۞ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ أَطِيعُوا۟ ٱللَّهَ وَأَطِيعُوا۟ ٱلرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوٓا۟ أَعْمَٰلَكُمْ ﴿٣٣﴾

ای مؤمنان! از خدا و پیغمبر اطاعت کنید، و کارهای خود را (با انجام معاصی) باطل مگردانید. [[«لا تُبْطِلُوا أَعْمَالَکُمْ»: کارهایتان را با انجام پلشتیها و زشتیها ضایع نگردانید.]]

إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَصَدُّوا۟ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ ثُمَّ مَاتُوا۟ وَهُمْ كُفَّارٌۭ فَلَن يَغْفِرَ ٱللَّهُ لَهُمْ ﴿٣٤﴾

کسانی که کافر گردند و مردمان را از راه خدا بازدارند و سپس بمیرند در حالی که کافر باشند، هرگز خداوند ایشان را نخواهد بخشید. [[«مَاتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ»: در حال کفر از جهان بروند و بمیرند. «لَن یَغْفِرَ اللهُ لَهُمْ»: خداوند ایشان را به سبب شرک و کفرشان هرگز نخواهد بخشید (نگا: نساء / 48).]]

فَلَا تَهِنُوا۟ وَتَدْعُوٓا۟ إِلَى ٱلسَّلْمِ وَأَنتُمُ ٱلْأَعْلَوْنَ وَٱللَّهُ مَعَكُمْ وَلَن يَتِرَكُمْ أَعْمَٰلَكُمْ ﴿٣٥﴾

سست مشوید، و (کافران را) به صلح مخوانید، چرا که شما برترید و خدا با شما است، و هرگز از (اجر و ثواب) اعمالتان نمی‌کاهد. [[«السَّلْمِ»: صلح. «تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ»: از کافران طلب صلح مکنید و ایشان را به صلح مخوانید. (تَدْعُوا) مجزوم و عطف بر (لاتَهِنُوا) می‌باشد. در اصل چنین است. لا تَهِنُوا وَ لا تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ. «الأعْلَوْنَ»: برتران. چیرگان. «لَن یَتِرَکُمْ»: از شما نمی‌کاهد. از ماده (وتر). این آیه مخالف با آیه 61 سوره انفال نیست که می‌فرماید: وَ إِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا. چرا که مراد از آیه سوره محمد، درخواست صلح بی‌هنگام و بیجا از سوی مسلمانان است در زمانی که همه عوامل پیروزی در دست ایشان است، و مراد از آیه سوره انفال درخواست صلح از طرف دشمنان است و صلحی در میان است که منافع مسلمانان را در حال یا در آینده تأمین می‌کند. «وَ أَنتُمُ الأعْلَوْنَ»: در حالی که شما برتر و چیره‌اید، و خدا با شما است و هرگز از اجر و پاداش کارهایتان نمی‌کاهد. یا این که: سستی نکنید تا مجبور شوید دعوت به مصالحه کنید. شما برتر هستید و خدا با شما است و از پاداشهایتان نمی‌کاهد.]]

إِنَّمَا ٱلْحَيَوٰةُ ٱلدُّنْيَا لَعِبٌۭ وَلَهْوٌۭ ۚ وَإِن تُؤْمِنُوا۟ وَتَتَّقُوا۟ يُؤْتِكُمْ أُجُورَكُمْ وَلَا يَسْـَٔلْكُمْ أَمْوَٰلَكُمْ ﴿٣٦﴾

زندگی دنیا بازی و سرگرمی بیش نیست، و اگر ایمان بیاورید و پرهیزگاری کنید، خداوند پاداش شما را (به نحو کامل) می‌دهد و دارائی شما را هم نمی‌خواهد. [[«لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»: (نگا: انعام / 32 و 70، عنکبوت / 64). «لا یَسْأَلْکُمْ أَمْوَالَکُمْ»: خداوند بی‌نیاز است و اموال شما را از شما درخواست نمی‌کند. اموالی که به صورت زکات و صدقه می‌دهید و یا در راه جهاد خرج می‌کنید و به نام حقوق شرعی دیگر مصرف می‌نمائید، برای دفاع از امنیت و استقلال کشور اسلامی و برای کمک به مستمندان همنوع خود و تأمین نیازمندیها و آبادانی مملکت خودتان بوده و سود چنین اموالی عائد خودتان می‌گردد.]]

إِن يَسْـَٔلْكُمُوهَا فَيُحْفِكُمْ تَبْخَلُوا۟ وَيُخْرِجْ أَضْغَٰنَكُمْ ﴿٣٧﴾

اگر خدا از شما اموالتان را درخواست کند، و حتّی اصرار هم بورزد، شما (به خاطر دلبستگی شدید و مال‌دوستی سرشتی انسان) بخل نشان خواهید داد و تنگچشمی‌خواهید کرد، و باعث بروز کینه‌هایتان می‌شود. (پس خدا که شما را می‌شناسد، چنین کاری را نمی‌کند). [[«یُحْفِکُمْ»: از شما اصرار بکند و مصرانه بخواهد. از مصدر (إحفاء) به معنی إلحاح و إصرار. «یُخْرِجْ أَضْغَانَکُمْ»: اشاره به دلبستگی شدید بسیاری از مردم به مسائل مالی است، و در حقیقت یک نوع ملامت و سرزنش آنان، و در عین حال تشویق به ترک این وابستگی است. همچنین بیانگر این واقعیت که دوستی اموال و عشق به دارائی، خمیره ذاتی و یک صفت سرشتی انسان است، تا آنجا که اگر خدا نیز از بسیاری از انسانها اموالشان را مطالبه کند، خشم و کینه او را به دل می‌گیرند!]]

هَٰٓأَنتُمْ هَٰٓؤُلَآءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا۟ فِى سَبِيلِ ٱللَّهِ فَمِنكُم مَّن يَبْخَلُ ۖ وَمَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِۦ ۚ وَٱللَّهُ ٱلْغَنِىُّ وَأَنتُمُ ٱلْفُقَرَآءُ ۚ وَإِن تَتَوَلَّوْا۟ يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوٓا۟ أَمْثَٰلَكُم ﴿٣٨﴾

آگاه باشید که شما (از سوی آفریدگارتان) دعوت به انفاق در راه خدا می‌شوید. بعضی از شما بخل می‌ورزند. هر کس هم بخل بورزد، در حق خود بخل می‌ورزد (و زیان آن متوجّه خودش می‌گردد). زیرا خدا بی‌نیاز است و شما نیازمندید. اگر شما (از فرمان خدا سرپیچی کنید و) روی برتابید، مردمان دیگری را جایگزین شما می‌گرداند (و این مأموریّت را به گروه دیگری می‌سپارد) که هرگز همسان شما نخواهند بود (و از ایثار و فداکاری و بذل جان و مال خودداری نخواهند کرد و از فرمان یزدان روی‌گردان نخواهند شد). [[«هَآ أَنتُمْ هؤُلآءِ»: (نگا: آل‌عمران / 66 و 119، نساء / 109). «عَن نَّفْسِهِ»: در حق خود. «أَمْثَالَکُمْ»: همچون شما. همسان شما. (نگا: معارج / 41).]]