Setting
Surah The Hypocrites [Al-Munafiqoon] in Persian
إِذَا جَآءَكَ ٱلْمُنَٰفِقُونَ قَالُوا۟ نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ ٱللَّهِ ۗ وَٱللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُۥ وَٱللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ ٱلْمُنَٰفِقِينَ لَكَٰذِبُونَ ﴿١﴾
هنگامی که منافقان نزد تو میآیند، سوگند میخورند و میگویند: ما گواهی میدهیم که تو حتماً فرستادهی خدا هستی! - خداوند میداند که تو فرستادهی خدا میباشی - ولی خدا گواهی میدهد که منافقان در گفتهی خود دروغگو هستند (چرا که به سخنان خود ایمان ندارند). [[«نَشْهَدُ إِنَّکَ ...»: هنگامی که فرد عربی میگوید: أَشْهَدُ إِنَّ ... مقصودش قسم یاد کردن به خدا است که او در گفتار خود صادق است (نگا: المصحف المیسّر). «وَاللهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ»: جمله معترضه است.]]
ٱتَّخَذُوٓا۟ أَيْمَٰنَهُمْ جُنَّةًۭ فَصَدُّوا۟ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ ۚ إِنَّهُمْ سَآءَ مَا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ ﴿٢﴾
آنان سوگندهای (دروغین) خود را سپری (برای رهائی از گرفتار آمدن به دست عدالت، و پوشاندن چهرهی واقعی خویش) میگردانند، و (خود را و مردمان را) از راه خدا بازمیدارند. ایشان چه کار بدی میکنند! [[«جُنَّةً»: سپر (نگا: مجادله / 16). «صَدُّوا عَن سَبِیلِ اللهِ»: (نگا: نساء / 167، توبه / 9، نحل / 88).]]
ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ ءَامَنُوا۟ ثُمَّ كَفَرُوا۟ فَطُبِعَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ ﴿٣﴾
این (نفاق و دروغگوئی و بازداشتن از دین) بدان خاطر است که (نخست با زبان) ایمان آوردهاند و سپس (با دل) کافر شدهاند، پس بر دلهایشان مهر نهاده شد، و ایشان دیگر (حقیقت را درک نمیکنند، و از ایمان چیزی) نمیفهمند. [[«آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا»: (نگا: نساء / 137). «ذلِکَ»: این نفاق و دروغ و جلوگیری از دین اسلام که بدان عادت گرفتهاند. «طُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ»: (نگا: توبه / 87 و 93، نحل / 108، محمّد / 16).]]
۞ وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ ۖ وَإِن يَقُولُوا۟ تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ ۖ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌۭ مُّسَنَّدَةٌۭ ۖ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ ۚ هُمُ ٱلْعَدُوُّ فَٱحْذَرْهُمْ ۚ قَٰتَلَهُمُ ٱللَّهُ ۖ أَنَّىٰ يُؤْفَكُونَ ﴿٤﴾
هنگامی که ایشان را میبینی، پیکر، و سیمایشان تو را میگیرد و به شگفت میآورد (و به خود میگوئی: چه انسانهای باوقار و برازندهای!) و هنگامی که به سخن درمیآیند (به علّت حلاوت کلامشان) به سخنانشان گوش فرا میدهی. (با وجود این جذبهی سیما و گیرائی گفتار) آنان انگار تختههائی هستند که (بر دیوار) تکیه داده شده باشند (بیجان و بیایمان، هیکلهای توخالی، درونهای بینور و صفا، نقشهائی بر در و دیوارها). هر فریادی را بر ضدّ خود میپندارند و هر آوازی را به زیان خویش! آنان دشمنان بشمارند و از ایشان برحذر باش. خدایشان بکُشاد! چگونه (از حق) برگردانده میشوند (و منحرف میگردند؟!). [[«خُشُبٌ»: جمع خَشَب، تختهها. «مُسَنَّدَةٌ»: تکیه داده شده. «صَیْحَةٍ»: فریاد. آواز. «قَاتَلَهُمُ اللهُ»: خدایشان بکُشاد! مراد از کشتن در اینجا، نفرین کردن و از رحمت محروم گرداندن است. «أَنَّی یُؤْفَکُونَ»: (نگا: توبه / 30، عنکبوت / 61، زخرف / 87).]]
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا۟ يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ ٱللَّهِ لَوَّوْا۟ رُءُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَ ﴿٥﴾
چون به آنان گفته شود که بیائید تا پیغمبر خدا برایتان آمرزش بخواهد، سرهای خود را (از روی غرور و تکبّر، و به عنوان استهزاء) تکان میدهند وآنان راخواهی دید مستکبرانه روی میگردانند و میروند. [[«لَوَّوْا»: پیچ دادند. مراد تکان دادن سر به عنوان تکبّر و تمسخر است. «یَصُدُّونَ»: روی میگردانند. دوری میکنند از پذیرش دعوت پیغمبر.]]
سَوَآءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن يَغْفِرَ ٱللَّهُ لَهُمْ ۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهْدِى ٱلْقَوْمَ ٱلْفَٰسِقِينَ ﴿٦﴾
برای آنان یکسان است چه برای ایشان آمرزش بخواهی، و چه آمرزش نخواهی، (چون آنان از نفاق خود دست نمیکشند) هرگز خدا ایشان را نخواهد بخشید. خداوند قطعاً مردمان فاسق را هدایت نمیدهد. [[«أَسْتَغْفَرْتَ»: اصل آن (أَإِسْتَغْفَرْتَ) است که همزه باب استفعال آن برای تخفیف حذف شده است. «الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ»: (نگا: مائده / 25 و 26 و 108).]]
هُمُ ٱلَّذِينَ يَقُولُونَ لَا تُنفِقُوا۟ عَلَىٰ مَنْ عِندَ رَسُولِ ٱللَّهِ حَتَّىٰ يَنفَضُّوا۟ ۗ وَلِلَّهِ خَزَآئِنُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ وَلَٰكِنَّ ٱلْمُنَٰفِقِينَ لَا يَفْقَهُونَ ﴿٧﴾
آنان کسانیند که میگویند: به آنانی که (از مکّه به مدینه مهاجرت کردهاند و) نزد فرستادهی خدا هستند، بذل و بخششی نکنید و چیزی ندهید تا پراکنده شوند و بروند. (غافل از این که) گنجینههای آسمانها و زمین از آن خدا است (و به هر کس که بخواهد از آنها بدو عطاء میکند) ولیکن منافقان نمیفهمند. [[«مَنْ عِندَ ...»: مراد مهاجران فقیر مدینه است. «رَسُولِ اللهِ»: از روی استهزاء و تمسخر، منافقان میگفتند: پیغمبر خدا.]]
يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَآ إِلَى ٱلْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ ٱلْأَعَزُّ مِنْهَا ٱلْأَذَلَّ ۚ وَلِلَّهِ ٱلْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَٰكِنَّ ٱلْمُنَٰفِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ ﴿٨﴾
میگویند: اگر (از غزوهی بنیمصطلق) به مدینه برگشتیم، باید افراد باعزّت و قدرت، اشخاص خوار و ناتوان را از آنجا بیرون کنند. عزّت و قدرت از آن خدا و فرستادهی او و مؤمنان است، ولیکن منافقان (این را درک نمیکنند و) نمیدانند. [[«الأَعَزُّ»: عزیزتر و گرامیتر. مقتدرتر و چیرهتر. منافقان مرادشان خویشتن بود. «الأَذَلَّ»: خوارتر و پستتر. منظورشان رسول خدا و مؤمنان مهاجر بود. «للهِ الْعِزَّةُ وَ ...»: اشاره به این است که کلام منافقان قبول است. ولی باعزّت و باقدرت خدا و پیغمبر و مؤمنانند.]]
يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَٰلُكُمْ وَلَآ أَوْلَٰدُكُمْ عَن ذِكْرِ ٱللَّهِ ۚ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ ٱلْخَٰسِرُونَ ﴿٩﴾
ای مؤمنان! اموالتان و اولادتان شما را از یاد خدا غافل نکند. کسانی که چنین کنند (و اموال و اولادشان، آنان را سرگرم و به خود مشغول دارد) ایشان زیانکارند. [[«لا تُلْهِکُمْ»: شما را سرگرم و غافل نکند (نگا: نور / 37، حجر / 3). «ذِکْرِ اللهِ»: یاد خدا و عبادت و پرستش او. اطاعت از خدا.]]
وَأَنفِقُوا۟ مِن مَّا رَزَقْنَٰكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِىَ أَحَدَكُمُ ٱلْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلَآ أَخَّرْتَنِىٓ إِلَىٰٓ أَجَلٍۢ قَرِيبٍۢ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ﴿١٠﴾
از چیزهائی که به شما دادهایم بذل و بخشش و صدقه و احسان کنید، پیش از آن که مرگ یکی از شما در رسد و بگوید: پروردگارا! چه میشود اگر مدّت کمی مرا به تأخیر اندازی و زندهام بگذاری تا احسان و صدقه بدهم و در نتیجه از زمرهی صالحان و خوبان شوم؟! [[«قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ ...»: مراد فرا رسیدن مقدّمات مرگ یا سکرات و غمرات آن است. «لَوْ لا»: حرفی است که دلالت بر طلب حصول مابعد خود دارد و فعل ماضی بعد از خود را از لحاظ معنی به مضارع تبدیل مینماید. «أَکُنْ»: عطف بر محلّ (أَصَّدَّقَ) است.]]
وَلَن يُؤَخِّرَ ٱللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَآءَ أَجَلُهَا ۚ وَٱللَّهُ خَبِيرٌۢ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿١١﴾
خداوند هرگز مرگ کسی را به تأخیر نمیاندازد هنگامی که اجلش فرا رسیده باشد. خداوند کاملاً آگاه از کارهائی است که انجام میدهید (و سزا و جزای شما را خواهد داد). [[«نَفْساً»: (نگا: بقره / 48 و 123 و 234).]]