Setting
Surah Those who drag forth [An-Naziat] in Persian
وَٱلنَّٰزِعَٰتِ غَرْقًۭا ﴿١﴾
سوگند به همهی چیزهائی که (نیروئی بدانها داده شده است که بدان اشیاء را از قرارگاه خود) کاملاً برمیکنند و بیرون میکشند! [[«النَّازِغاَتِ»: برکنندگان. بیرون کشندگان. برای واژههای پنجگانه (نَازِعَات، نَاشِطَات، سَابِحَات، سَابِقَات، مُدَبِّرَات) بیش از شش معنی بیان کردهاند (نگا: تفسیر کبیر). از جمله: فرشتگان، ستارگان آسمان، اسبان مجاهدان، ارواح مردگان، غازیان و جهادگران، قلوب مردمان، و گاهی آمیزهای از اینها. امّا اغلب مفسّران طرفدار ستارگان و فرشتگانند. بهترین نظریّه، سخن تفسیر المنتخب است که گردآورنده چکیده همه نظرات است و ما آن را پسندیده و تقدیم داشتهایم. «غَرْقاً»: به گونه اغراقآمیز. به تمام و کمال.]]
وَٱلنَّٰشِطَٰتِ نَشْطًۭا ﴿٢﴾
و سوگند به همهی چیزهائی که (نیروئی بدانها داده شده است که بدان اشیاء را از قرارگاه خود) چابکانه و استادانه بیرون میکشند! [[«النَّاشِطَاتِ»: آنهائی که کارها را آهسته و آرام، ولی استادانه و چابکانه به انجام میرسانند.]]
وَٱلسَّٰبِحَٰتِ سَبْحًۭا ﴿٣﴾
و سوگند به همهی چیزهائی که (سرعتی بدانها داده شده است که در پرتو آن، وظائف خود را هر چه زودتر) به گونهی ساده و آسان انجام میدهند!
فَٱلسَّٰبِقَٰتِ سَبْقًۭا ﴿٤﴾
و سوگند به همهی چیزهائی که (در انجام وظائف محوّله بر دیگران) کاملاً سبقت میگیرند! [[«السَّابِقَاتِ»: پیشتازان. سبقتگیرندگان.]]
فَٱلْمُدَبِّرَٰتِ أَمْرًۭا ﴿٥﴾
و سوگند به همهی چیزهائی که (با ویژگیهائی که بدانها داده شده است) به ادارهی امور میپردازند! [[«الْمُدَبِّرَاتِ»: گردانندگان. ادارهکنندگان. «أَمْراً»: کار. مراد کارها است. چرا که این واژه اسم جنس و به منزله جمع است (نگا: تفسیر کبیر). جواب قسم محذوف است. یعنی سوگند به همه این آفریدههای عجیب و غریب جهان، که رستاخیز برپا میشود و قیامت میآید.]]
يَوْمَ تَرْجُفُ ٱلرَّاجِفَةُ ﴿٦﴾
(رستاخیز و قیامت برپا میگردد) در آن روزی که (نفخهی اوّل، در صور دمیده میشود و) زلزلهای در میگیرد (و دنیا خراب میگردد و همگان میمیرند). [[«تَرْجُفُ»: میلرزد. میلرزاند. این فعل به صورت لازم و متعدّی به کار میرود. «الرَّاجِفَةُ»: لرزان. لرزاننده. مراد نفخه نخستین صور است که در جهان میپیچد و جهان را میلرزاند و خراب میگرداند. برخی گفتهاند: مراد زلزله کره زمین و از هم پاشیدن آن است.]]
تَتْبَعُهَا ٱلرَّادِفَةُ ﴿٧﴾
سپس (نفخهی دوم، در صور دمیده میشود و زلزلهی نخستین) زلزلهی دیگری به دنبال خواهد داشت (که مردگان زنده میگردند و رستاخیز و قیامت آغاز میشود، و جهان ابدی آغاز میگردد). [[«تَتْبَعُهَا»: به دنبال آن میآید و رخ میدهد. «الرَّادِفَةُ»: پیرو. به دنبال آینده. مراد نفخه دوم است که بعد از نفخه اوّل قرار دارد و اعلام فرا رسیدن رستاخیز و قیامت است. برخی گفتهاند: مراد زلزله و تکانی است که آسمانها را به دنبال ویرانی زمین در بر میگیرد (نگا: زمر / 68).]]
قُلُوبٌۭ يَوْمَئِذٍۢ وَاجِفَةٌ ﴿٨﴾
دلهائی در آن روز تپان و پریشان میگردند. [[«وَاجِفَةٌ»: مضطرب و پریشان. لرزان و نگران. تپنده و آشفته.]]
أَبْصَٰرُهَا خَٰشِعَةٌۭ ﴿٩﴾
و چشمانشان فرو افتاده و فروخفته میگردد. [[«أَبْصَارُهَا»: چشمان ایشان. مراد صاحبان چشمها است. «خَاشِعَةً»: ذلیل و خوار. فرو افتاده و فروخفته.]]
يَقُولُونَ أَءِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِى ٱلْحَافِرَةِ ﴿١٠﴾
(آنان در دنیا) میگفتند: آیا ما دوباره (زنده میگردیم و) به زندگی بازگردانده میشویم؟! [[«مَرْدُودُونَ»: برگردانده شدگان. «الْحَافِرَةِ»: راه طی شده. حالت نخستین و زندگی پیشین. مراد حیات دوباره و آفرینش دوباره است.]]
أَءِذَا كُنَّا عِظَٰمًۭا نَّخِرَةًۭ ﴿١١﴾
آیا وقتی که استخوانهای پوسیده و فرسودهای خواهیم شد (به زندگی بازگردانده میشویم؟). [[«عِظَام»: جمع عَظْم، استخوانها. «نَخِرَةً»: پوسیده. فرسوده.]]
قَالُوا۟ تِلْكَ إِذًۭا كَرَّةٌ خَاسِرَةٌۭ ﴿١٢﴾
(تمسخرکنان) میگفتند: این (بازگشت به زندگی دوباره، اگر انجامپذیر گردد) در این صورت بازگشت زیانبار و زیانبخشی خواهد بود! (و ما هرگز از این زیانها نخواهیم کرد، و چنین کاری ممکن نیست). [[«تِلْکَ»: این رجعت و بازگشت. «إِذاً»: آن گاه. «کَرَّةٌ»: بازگشت. برگشت. «خَاسِرَةٌ»: زیانبار. زیانبخش. پرضرر و زیان.]]
فَإِنَّمَا هِىَ زَجْرَةٌۭ وَٰحِدَةٌۭ ﴿١٣﴾
(بازگشت آنان چندان مشکل نیست) تنها صدائی (از صور) برمیخیزد و بازگشت انجام میپذیرد. [[«هِیَ»: بازگشت. زندگی. رجعت به حیات دوباره. «زَجْرَةٌ»: صدا و فریاد. مراد صدای صور برای بار دوم است که بر اثر آن همه مردگان زنده میگردند.]]
فَإِذَا هُم بِٱلسَّاهِرَةِ ﴿١٤﴾
ناگهان همگان (به پا میخیزند و) در دشت پهناور و سفید محشر آماده میشوند. [[«السَّاهِرَةِ»: دشت و بیابان سفید و هموار و پهناور. مراد صحرای محشر است.]]
هَلْ أَتَىٰكَ حَدِيثُ مُوسَىٰٓ ﴿١٥﴾
آیا خبر داستان موسی به تو رسیده است؟ [[«حَدِیثُ»: سخن. خبر. داستان. «هَلْ أَتَاکَ ...»: مطلب با استفهام شروع شده است تا شوق شنونده بیدار، و آماده شنیدن داستان گردد.]]
إِذْ نَادَىٰهُ رَبُّهُۥ بِٱلْوَادِ ٱلْمُقَدَّسِ طُوًى ﴿١٦﴾
بدان گاه که پروردگارش او را در زمین مقدّس طُوی صدا زد. [[«بِالْوَادِی الْمُقَدَّسِ طُویً»: (نگا: طه / 12). «الْوَادِی»: سرزمین. یاء آخر آن در رسمالخطّ قرآنی حذف شده است. «طُویً»: نام سرزمینی در شام، میان مَدْیَن و مصر، در پائین کوه طور سینا، نخستین بار، در آنجا به موسی (ع) وحی شد. بدل از (الْوادی) است.]]
ٱذْهَبْ إِلَىٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُۥ طَغَىٰ ﴿١٧﴾
(بدو گفت:) برو به سوی فرعون که سرکشی و طغیان کرده است. [[«طَغی»،: سرکشی کرده است. در کفر و عصیان و ظلم، از حد گذشته است. از مرز بندگی فراتر رفته است.]]
فَقُلْ هَل لَّكَ إِلَىٰٓ أَن تَزَكَّىٰ ﴿١٨﴾
بگو: آیا میل داری (از آنچه در آن هستی)، رها و پاک گردی؟ [[«هَل لَّکَ ...»: آیا میل داری؟ خبر مبتدای محذوفی چون (مَیْلٌ) و (رَغْبَةٌ) است، در اصل چنین است: هَل لَّکَ مَیْلٌ؟ این شیوه، در خواستِ توأم با سازش و نرمش است. «تَزَکّی»: پاک گردی. فعل مضارع است و اصل آن (تَتَزکّی) است.]]
وَأَهْدِيَكَ إِلَىٰ رَبِّكَ فَتَخْشَىٰ ﴿١٩﴾
و تو را به سوی پروردگارت رهبری کنم (و او را به تو بشناسانم) تا تو (از او) اندیشناک و بیمناک گردی (و خلاف نکنی؟) [[«فَتَخْشی»: خشیت، ترس و هراسی است که نتیجه احساس به عظمت و قدرت خدا است. چنین احساسی هم با شناخت او، در دل انسان پدیدار میشود (نگا: فاطر / 28).]]
فَأَرَىٰهُ ٱلْءَايَةَ ٱلْكُبْرَىٰ ﴿٢٠﴾
(موسی به پیش فرعون رفت و) معجزهی بزرگ (خود، یعنی تبدیل عصا به اژدها) را بدو نشان داد. [[«الآیَةَ الْکُبْری»: معجزه بزرگ. مراد تبدیل عصا به اژدها است. نشان دادن معجزه و کار عملی، پس از بیان ادلّه و براهین قولی بوده است.]]
فَكَذَّبَ وَعَصَىٰ ﴿٢١﴾
امّا فرعون، موسی را دروغگو نامید و (نبوّت او را نپذیرفت، و از چیزی که از جانب خدا با خود آورده بود) سرپیچی کرد. [[«کَذَّبَ»: موسی را تکذیب کرد و پیغمبریش را دروغ نامید. «عَصی»: از دستورهای آسمانی و رهنمودهای الهی سرپیچی و سرکشی کرد.]]
ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعَىٰ ﴿٢٢﴾
سپس پشت کرد و رفت و (برای مبارزهی با موسی) به سعی و تلاش پرداخت. [[«أَدْبَرَ»: پشت کرد و رفت.]]
فَحَشَرَ فَنَادَىٰ ﴿٢٣﴾
آن گاه (جادوگران را) گرد آورد و (مردمان را) دعوت کرد. [[«حَشَرَ»: بسیج کرد. گرد آورد. مراد گرد آوردن جادوگران است (نگا: شعراء / 36 و 53). «نَادی»: دعوت کرد. فرا خواند. بانگ برداشت (نگا: زخرف / 51).]]
فَقَالَ أَنَا۠ رَبُّكُمُ ٱلْأَعْلَىٰ ﴿٢٤﴾
و گفت: من والاترین معبود شما هستم! [[«أناَ رَبُّکُمْ الأعْلی»: با توجّه به خاصّیّت نفسِ آفتزده طاغیان که کلمه حق و دعوت به آن، بر طغیان و غرورشان میافزاید (نگا: بقره / 206، صافّات / 35) و مال و منال و مقام گاهی به ادّعای الوهیّتشان میکشاند (نگا: زخرف / 51) جنون پادشاهی هم فرعون مادیگرا را بر آن داشته است که در اوقات معمولی معبودهائی برای خود برگزیند (نگا: اعراف / 127) و در لحظاتی خویشتن را یگانه معبود دیگران بداند (نگا: شعراء / 29، قصص / 38) و زمانی خود را معبود والایِ والا بنامد. همیشه تاریخ، شاهد خداگونهها بوده و سخن قال یا حال ایشان را شنیده است. مگر از کافران بیادب، جز این باید شنید؟]]
فَأَخَذَهُ ٱللَّهُ نَكَالَ ٱلْءَاخِرَةِ وَٱلْأُولَىٰٓ ﴿٢٥﴾
خدا او را به عذاب دنیا و آخرت گرفتار کرد. [[«نَکَالَ»: تعذیب. عذاب و عقوبت. مفعول مطلق است و یا منصوب به نزع خافض است. «الآخِرَةِ وَ الأُولی»: آن جهان و این جهان. چون عذاب آخرت مهمتر از عذاب دنیا است، ذکر آن پیشتر آمده است.]]
إِنَّ فِى ذَٰلِكَ لَعِبْرَةًۭ لِّمَن يَخْشَىٰٓ ﴿٢٦﴾
در این (داستانِ موسی و فرعون، درس) عبرت بزرگی است برای کسی که (از خدا) بترسد. [[«لِمَن یَخْشی»: عبرت گرفتن از چنین داستانهائی تنها برای کسانی میسّر است که خوف و خشیت و احساس مسؤولیّت به دل راه دادهاند.]]
ءَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ ٱلسَّمَآءُ ۚ بَنَىٰهَا ﴿٢٧﴾
(ای منکرانِ معاد!) آیا آفرینش (مجدّد پس از مرگ) شما سختتر است یا آفرینش آسمان که خدا آن را (با این همه عظمت سرسامآور و نظم و نظام شگفت، بالای سرتان همچون کاخی) بنا نهاده است؟ [[«خَلْقاً»: آفرینش. ساختار. تمییز است. «أَأَنتُمْ أَشَدُّ ...»: این آیه پاسخ گفتار منکران معاد است که میگفتند: أإِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِی الْحَافِرَةِ. اجزاء کرات آسمانی را از عدم آفریده است و آنها را به شکل خورشیدها و ماهها و ستارهها درآورده است، اجزاء متفرّق بدن شما را نیز بازآفرینی میکند و بهم میپیوندد و در صحنه حیات مجدّد حاضر میگرداند و مورد بازخواستتان قرار میدهد. پس چه جای شگفتی است؟]]
رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّىٰهَا ﴿٢٨﴾
ارتفاع و بلندای آن را بالا برد و گسترشش داد، و آن را آراسته و پیراسته کرد و سر و سامانش بخشید. [[«رَفَعَ»: بالا برد. گسترش داد. «سَمْکَ»: ارتفاع. بلندا. بعضی آن را سقف و آسمانه دانستهاند. «سَوّی»: ساخته و پرداخته کرد. یعنی هر یک را فواصل معیّن و اندازه و خاصّیّت ویژه بخشید و در مدارات خود جای داد و یکی را به دیگری مرتّبط ساخت. (نگا: بقره / 29).]]
وَأَغْطَشَ لَيْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَىٰهَا ﴿٢٩﴾
و شب آن را تاریک کرد، و روزِ آن را پدیدار و روشن ساخت. [[«أَغْطَشَ»: تاریک کرد. دیجور ساخت. «أَخْرَجَ»: پدیدار کرد. ظهور بخشید. مراد روشن کردن است. «ضُحی»: اوائل روز. تمام روز (نگا: اعراف / 98، طه / 59، ضحی / 1، نازعات / 46).]]
وَٱلْأَرْضَ بَعْدَ ذَٰلِكَ دَحَىٰهَآ ﴿٣٠﴾
و پس از آن، زمین را غلتاند و (به شکل بیضی در آورد و) گستراند. [[«دَحَاهَا»: آن را پرت کرد و غلتاند. آن را به شکل بیضی درآورد و گستراند. چون اغلب تفسیرها و فرهنگها (دحو) را تنها به معنی (گسترانیدن) ذکر کردهاند، چند جمله را برای تأکید معنی غلتاندن و قِل دادن از دو تفسیر عیناً ذکر مینمائیم: أَصْلُ الدَّحْوِ الإِزالَةُ لِلشَّیْء مِنْ مَکانٍ إِلی مَکانٍ، وَ مِنْهُ یُقالُ: إِنَّ الصَّبِیَّ یَدْحُو بِالْکُرَةِ، أَیْ یَقْذِفُهَا عَلی وَجْهِ الأرْضِ (نگا: تفسیر کبیر). دَحَاهَا: بَسَطَهَا وَ أَوْسَعَهَا لِسُکْنی أَهْلِها، أَوْ جَعَلَهَا عَلی شَکْلِ دِحْیَةٍ وَ هِیَ الْبَیْضَةُ (نگا: تفسیر و بیان مفردات القرآن). همچنین (نگا: فرهنگهای: محیطالمحیط، لسانالعرب. تفسیرهای: المصحفالمیسّر، پرتوی از قرآن، المنار جلد اوّل صفحه 248).]]
أَخْرَجَ مِنْهَا مَآءَهَا وَمَرْعَىٰهَا ﴿٣١﴾
آب آن را و چراگاه آن را پدیدار کرد. [[«مَرْعی»: چراگاه. «مَآءَها وَ مَرْعَاهَا»: اشاره به مایه حیات جانداران و اقوات آنها است.]]
وَٱلْجِبَالَ أَرْسَىٰهَا ﴿٣٢﴾
و کوهها را محکم و استوار کرد. [[«أَرْسَاهَا»: ثابت و استوار کرد (نگا: رعد / 3، حجر / 19، نحل / 15).]]
مَتَٰعًۭا لَّكُمْ وَلِأَنْعَٰمِكُمْ ﴿٣٣﴾
برای استفادهی شما و چهارپایان شما (همهی اینها را سر و سامان داده و سرگشته و فرمانبردار کردهایم). [[«مَتَاعاً»: بهرهمندی و بهرهگیری. استفاده. مفعولٌله است.]]
فَإِذَا جَآءَتِ ٱلطَّآمَّةُ ٱلْكُبْرَىٰ ﴿٣٤﴾
هنگامی که بزرگترین حادثه (و بلای سخت طاقتفرسای قیامت) فرا میرسد. [[«الطّآمَّةُ»: حادثه عظیم. مصیبت طاقتفرسا. بلای سخت و فراگیر. مراد قیامت است. «الْکُبْری»: بزرگترین. معلوم است هیچ مصیبت و واقعهای بزرگتر از قیامت نیست.]]
يَوْمَ يَتَذَكَّرُ ٱلْإِنسَٰنُ مَا سَعَىٰ ﴿٣٥﴾
در آن روز، انسان به یاد میآورد همهی کوششها و تلاشهائی را که کرده است. [[«یَوْمَ»: بدل از (إِذَا) است و جواب (إِذَا) محذوف است و تفصیل نهفته در آیات بعدی است. یعنی همین که طامّه کبری روی آورد، عالَم و روز و دورهای پیش میآید که در آن موجبات غفلت و فراموشی از میان میرود، و ...]]
وَبُرِّزَتِ ٱلْجَحِيمُ لِمَن يَرَىٰ ﴿٣٦﴾
و دوزخ برای هر فرد بینائی، آشکار و نمایان میگردد (و بر کسی مخفی نمیماند). [[«بُرِّزَتْ»: نموده شد. آشکار گردانده شد.]]
فَأَمَّا مَن طَغَىٰ ﴿٣٧﴾
امّا آن کسی که طغیان و سرکشی کرده باشد. [[«طَغی»: سرکشی و نافرمانی کرده باشد (نگا: نازعات / 17).]]
وَءَاثَرَ ٱلْحَيَوٰةَ ٱلدُّنْيَا ﴿٣٨﴾
و زندگی دنیا را (برگزیده باشد و بر آخرت) ترجیح داده باشد. [[«آثَرَ»: برگزیده باشد. ترجیح داده باشد.]]
فَإِنَّ ٱلْجَحِيمَ هِىَ ٱلْمَأْوَىٰ ﴿٣٩﴾
قطعاً دوزخ جایگاه (او) است. [[«الْمَأْوی»: منزل و جایگاه.]]
وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ وَنَهَى ٱلنَّفْسَ عَنِ ٱلْهَوَىٰ ﴿٤٠﴾
و امّا آن کس که از جاه و مقام پروردگار خود ترسیده باشد، و نفس را از هوا و هوس بازداشته باشد. [[«مَقَامَ رَبِّهِ»: (نگا: رحمن / 46، ابراهیم / 14). مَقام، در اصل به معنی جایگاه اقامت است. در اینجا مراد شخص حاضر در آن است که ذات خداوند سبحان است.]]
فَإِنَّ ٱلْجَنَّةَ هِىَ ٱلْمَأْوَىٰ ﴿٤١﴾
قطعاً بهشت جایگاه (او) است.
يَسْـَٔلُونَكَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَىٰهَا ﴿٤٢﴾
از تو دربارهی قیامت میپرسند که در چه زمانی واقع میشود؟ [[«أَیَّانَ»: چه وقت؟ کی؟ «مُرْسَاهَا»: وقوع قیامت و برپا شدن آن. مصدر میمی است از إِرْساء (نگا: اعراف / 187، هود / 41).]]
فِيمَ أَنتَ مِن ذِكْرَىٰهَآ ﴿٤٣﴾
تو را چه آگهی و خبر از آن؟! (تو چیزی از آن نمیدانی). [[«فِیمَ»: مخفّف (فِی مَا) است. «ذِکْری»: خبر دادن. بیان کردن.]]
إِلَىٰ رَبِّكَ مُنتَهَىٰهَآ ﴿٤٤﴾
آگاهیِ از زمان قیامت، به پروردگارت واگذار میگردد (و اطّلاع از وقوع آن کار پروردگار تو است؛ نه تو). [[«مُنتَهی»: انتهاء. واگذاری (نگا: نجم / 14 و 42). «إِلی رَبِّکَ مُنتَهَاهَا»: چکیده مطلب این است: تنها خداوند از وقوع قیامت آگاه است و بس (نگا: اعراف / 187، لقمان / 34).]]
إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرُ مَن يَخْشَىٰهَا ﴿٤٥﴾
وظیفهی تو تنها و تنها بیم دادن و هوشدار باش به کسانی است که از قیامت میترسند (و روح حقجوئی و حقطلبی دارند). [[«مُنذِرُ»: بیمدهنده. اعلام خطرکننده. «مُنذِرُ مَن یَخْشَاهَا»: این گونه تعبیرات اشاره به این حقیقت است که اگر کسانی دچار طغیان نفسانی نشده باشند و بلکه اندیشناک بوده و آماده پذیرش حق باشند، گوش دل به اندرزهای آسمانی فرا میدهند، و ادلّه و برهان، خردهایشان را تکان میدهد (نگا: بقره / 2).]]
كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا لَمْ يَلْبَثُوٓا۟ إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَىٰهَا ﴿٤٦﴾
روزی که آنان برپائی رستاخیز را میبینند (چنین احساس میکنند که در جهان) گوئی جز شامگاهی یا چاشتگاهی از آن درنگ نکردهاند و بسر نبردهاند. [[«لَمْ یَلْبَثُوا»: درنگ نکردهاند. نماندهاند و بسر نبردهاند (نگا: بقره / 259، مؤمنون / 112 و 114). «عَشِیَّةً»: شب هنگام. آخر روز. «ضُحی»: چاشتگاه. اوّل روز. «عَشِیَّةً أَوْضُحَاهَا»: مراد چند ساعتی است (نگا: یونس / 45، احقاف / 35، مؤمنون / 113). مرجع (هَا) واژه (عَشِیَّةً) است و بیانگر این است، صبحِ همان عصرگاه مراد است.]]