Main pages

Surah Spoils of war, booty [Al-Anfal] in Persian

Surah Spoils of war, booty [Al-Anfal] Ayah 75 Location Madanah Number 8

يَسْـَٔلُونَكَ عَنِ ٱلْأَنفَالِ ۖ قُلِ ٱلْأَنفَالُ لِلَّهِ وَٱلرَّسُولِ ۖ فَٱتَّقُوا۟ ٱللَّهَ وَأَصْلِحُوا۟ ذَاتَ بَيْنِكُمْ ۖ وَأَطِيعُوا۟ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴿١﴾

از تو درباره‌ی غنائم می‌پرسند (و می‌گویند که غنائم جنگ بدْر چگونه تقسیم می‌گردد و به چه کسانی تعلّق می‌گیرد؟) بگو: غنائم از آن خدا و پیغمبر است (و پیغمبر به فرمان خدا تقسیم آن را به عهده می‌گیرد.) پس از خدا بترسید و (اختلاف را کنار بگذارید و) در میان خود صلح و صفا به راه اندازید، و اگر مسلمانید از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری کنید. [[«الأنفَال»: جمع نَفْل، غنائم. «ذَاتَ»: حالت. صاحب. «بَیْن»: این واژه از اضداد است و به معنی وصلت و فُرقت آمده است. «ذَاتَ بَیْنِکُمْ»: حالتی که مایه پیوند شما می‌گردد. حالتی که مایه جدائی شما می‌شود.]]

إِنَّمَا ٱلْمُؤْمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتْهُمْ إِيمَٰنًۭا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ﴿٢﴾

مؤمنان، تنها کسانی هستند که هر وقت نام خدا برده شود، دلهایشان هراسان می‌گردد (و در انجام نیکیها و خوبیها بیشتر می‌کوشند) و هنگامی که آیات او بر آنان خوانده می‌شود، بر ایمانشان می‌افزاید، و بر پروردگار خود توکّل می‌کنند (و خویشتن را در پناه او می‌دارند و هستی خویش را بدو می‌سپارند). [[«وَجِلَتْ»: هراسناک شد و لبریز از خوف گردید.]]

ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقْنَٰهُمْ يُنفِقُونَ ﴿٣﴾

آنان کسانیند که نماز را چنان که باید می‌خوانند و از آنچه بدیشان عطاء کرده‌ایم، (مقداری را به نیازمندان) می‌بخشند.

أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ ٱلْمُؤْمِنُونَ حَقًّۭا ۚ لَّهُمْ دَرَجَٰتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌۭ وَرِزْقٌۭ كَرِيمٌۭ ﴿٤﴾

آنان واقعاً مؤمن هستند و دارای درجات عالی، مغفرت الهی، و روزی پاک و فراوان، در پیشگاه خدای خود می‌باشند. [[«حَقّاً»: صفت مصدر محذوفی است و تقدیر چنین است: إیماناً حَقّاً. «کَریمٌ»: پاک. فراوان‌]]

كَمَآ أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنۢ بَيْتِكَ بِٱلْحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقًۭا مِّنَ ٱلْمُؤْمِنِينَ لَكَٰرِهُونَ ﴿٥﴾

(ناخوشنودی بعضی از شما از چگونگی تقسیم غنائم بدر) همانند آن است که خداوند تو را از خانه‌ات (در مدینه، به سوی میدان بدر) به حق بیرون فرستاد، در حالی که جمعی از مؤمنان (چون آمادگی جنگ را نداشتند، از این امر) ناخوشنود بودند (ولی برخلاف دید محدود آنان درباره‌ی احکام الهی، سرانجامِ بدر پیروزی چشمگیری بود). [[«کَمَآ أَخْرَجَکَ ...»: حال مؤمنان در خلاف خود راجع به غنائم، همانند حال ایشان به هنگام فرمان خروج برای جنگ با مشرکان در بدر است. «بَیْت»: خانه، مراد خانه پیغمبر در مدینه و یا مراد خود مدینه است.]]

يُجَٰدِلُونَكَ فِى ٱلْحَقِّ بَعْدَمَا تَبَيَّنَ كَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَى ٱلْمَوْتِ وَهُمْ يَنظُرُونَ ﴿٦﴾

(این گروه از مؤمنان) با تو درباره‌ی حق (یعنی بیرون رفتن جهت جنگ با مشرکان) مجادله می‌کنند، پس از آن که روشن شده است (که برابر وعده‌ای که بدیشان داده‌ای در جنگ پیروز می‌شوند). انگار که به سوی مرگ رانده می‌شوند و (صحنه‌ی مرگ خویشتن را با چشمان خود) می‌نگرند. [[«الْحَقِّ»: مراد بیرون رفتن برای جنگیدن در بدر است. «یُسَاقُونَ»: رانده می‌شوند.]]

وَإِذْ يَعِدُكُمُ ٱللَّهُ إِحْدَى ٱلطَّآئِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ ٱلشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُحِقَّ ٱلْحَقَّ بِكَلِمَٰتِهِۦ وَيَقْطَعَ دَابِرَ ٱلْكَٰفِرِينَ ﴿٧﴾

(ای مؤمنان! به یاد آورید) آن گاه را که خداوند پیروزی بر یکی از دو دسته را به شما وعده داد. (پیروزی بر کاروان تجاری قریش به سرپرستی ابوسفیان، و یا پیروزی بر لشکری که از مکّه تدارک شده بود و به سرپرستی ابوجهل برای نجات کاروان آمده بود). شما دوست می‌داشتید دسته‌ای نصیب شما گردد که از قدرت و قوّت چندانی برخوردار نیست (که کاروان بود،) ولی خدا می‌خواست حق را با سخنان خود (که بیانگر اراده و قدرت یزدانند، برای مردم) ظاهر و استوار گرداند و کافران را (از سرزمین عرب با پیروزی مؤمنان) ریشه‌کن کند (لذا شما را با لشکر قریش درگیر کرد). [[«غَیْرَ ذَاتِ الشَّوْکَةِ»: فاقد قوّت و قدرت. بی‌نیرو و شکوه. «یُحِقُّ»: ثابت و پابرجا دارد. «دَابِرَ»: دنباله‌رو. آخر. (قَطْعُ الدَّابِر) کنایه از ریشه‌کن کردن است.]]

لِيُحِقَّ ٱلْحَقَّ وَيُبْطِلَ ٱلْبَٰطِلَ وَلَوْ كَرِهَ ٱلْمُجْرِمُونَ ﴿٨﴾

تا بدین وسیله حق را (که اسلام است) پابرجا و باطل را (که شرک است) تباه گرداند، هرچند که بزهکاران (کافر و طغیانگر، آن را) نپسندند. [[«وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ»: مراد افراد کفرپیشه است، نه مؤمنانی که نمی‌خواستند با لشکر قریش درگیر شوند. چرا که کافران احقاق حق و ابطال باطل را دوست نمی‌دارند.]]

إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَٱسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّى مُمِدُّكُم بِأَلْفٍۢ مِّنَ ٱلْمَلَٰٓئِكَةِ مُرْدِفِينَ ﴿٩﴾

(ای مؤمنان! حالا که غنائم را تقسیم می‌کنید و بر سر نحوه‌ی آن اختلاف می‌ورزید، به یاد آورید) زمانی را که (در میدان کارزار بدر از شدّت ناراحتی) از پروردگار خود درخواست کمک و یاری می‌نمودید و او درخواست شما را پذیرفت (و گفت:) من شما را با یک‌هزار فرشته کمک و یاری می‌دهم که این گروه هزار نفری گروههای متعدّد دیگری را پشت سر دارند. [[«تَسْتَغِیثُونَ»: یاری می طلبید. کمک می‌خواهید. «مُمِدّ»: معیّن. یاری‌دهنده. «مُرْدِفِینَ»: آنان که دیگران را پشت سر خود می‌دارند و خویشتن در جلو حرکت می‌کنند (نگا: آل‌عمران / 124 - 127). واژه (مُرْدِفینَ) صفت کلمه (أَلْفٍ) است.]]

وَمَا جَعَلَهُ ٱللَّهُ إِلَّا بُشْرَىٰ وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِۦ قُلُوبُكُمْ ۚ وَمَا ٱلنَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ ٱللَّهِ ۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿١٠﴾

خداوند این (امداد با فرشتگان) را تنها برای مژده‌دادن (پیروزی) به شما و آرامش پیداکردن دل شما به آن کرد، وگرنه پیروزی جز از سوی خدا نیست (و اراده و مشیّت او بالاتر از همه‌ی این اسباب ظاهری و باطنی است). بیگمان خداوند (بر هر کاری) توانا (و کارهایش) از روی حکمت است. [[«بُشْرَی»: بشارت، مژده.]]

إِذْ يُغَشِّيكُمُ ٱلنُّعَاسَ أَمَنَةًۭ مِّنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءًۭ لِّيُطَهِّرَكُم بِهِۦ وَيُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ ٱلشَّيْطَٰنِ وَلِيَرْبِطَ عَلَىٰ قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ ٱلْأَقْدَامَ ﴿١١﴾

(ای مؤمنان! به یاد آورید) زمانی را که (از دشمنان و کم‌آبی به هراس افتادید و خداوند) خواب سبکی بر شما افگند تا مایه‌ی آرامش و امنیّت (روح و جسم شما) از ناحیه‌ی خدا گردد، و از آسمان آب بر شما باراند تا بدان شما را (از پلیدی جسمانی) پاکیزه دارد و کثافت (وسوسه‌های) شیطانی را از شما به دور سازد، و (با این نعمت) دلهایتان را ثابت (و به یاری خدا واثق) نماید، و گامها را (در شنزارهای بدر) استوار دارد (و روحیّه‌ی شما را تقویت و بر میزان استقامت شما بیفزاید). [[«یُغَشِّیکُمْ»: همچون پرده‌ای بر دیدگان شما افگند. بر شما چیره کرد. «النُّعَاسَ»: خواب سبک و چرت‌مانندی که با وجود آن حواسّ از کار نمی‌افتد و ادراک و شعور بر جای است. «أَمَنَةً»: امن. امنیّت. مفعول‌له است. «رِجْزَ»: ناپاکی. مراد وسوسه‌های اهریمنی است (نگا: مائده / 90، مدّثّر / 5).]]

إِذْ يُوحِى رَبُّكَ إِلَى ٱلْمَلَٰٓئِكَةِ أَنِّى مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا۟ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ ۚ سَأُلْقِى فِى قُلُوبِ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ ٱلرُّعْبَ فَٱضْرِبُوا۟ فَوْقَ ٱلْأَعْنَاقِ وَٱضْرِبُوا۟ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍۢ ﴿١٢﴾

(ای مؤمنان! به یاد آورید) زمانی را که پروردگار تو به فرشتگان وحی کرد که من با شمایم (و کمک و یاریتان می‌نمایم. شما با الهام پیروزی و بهروزی) مؤمنان را تقویت و ثابت‌قدم بدارید، (و من هم) به دلهای کافران خوف و هراس خواهم انداخت. (به مؤمنان الهام کنید:) سرهای آنان را بزنید (و از هم بشکافید که بر گردنهای ناپاکشان سنگینی می‌کند) و دستهای ایشان را ببرید (و پنجه‌هایشان را پی کنید). [[«أَنَّی مَعَکُمْ»: من با شمایم. مراد از این همراهی، همراهی کمک و یاری است. «الرُّعْبَ»: خوف. هراس. «فَوْقَ الأعْنَاقِ»: بالاتر از گردن. مراد وارد آمدن ضربه‌های کاری بر سر و گردن کافران است. «بَنَانٍ»: سرانگشتان. مراد دستها و پنجه‌ها، و یا این که دستها و پاها، و یا همه اندام بدن است. در این صورت تسمیه کلّ به اسم جزء است. یعنی هرگونه که ممکن شد.]]

ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ شَآقُّوا۟ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ ۚ وَمَن يُشَاقِقِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَإِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلْعِقَابِ ﴿١٣﴾

این (پشتیبانی از مؤمنان و رسواکردن کافران) بدان خاطر است که کافران با خدا و پیغمبرش به ستیز برخاستند، و هرکه با خدا و پیغمبرش بستیزد، (او درخور عذاب است و هرچه زودتر خدا او را گرفتار مجازات دردناک در دنیا و آخرت خواهد کرد) چه خدا دارای عقاب شدید است (همان گونه که دارای رحمت وسیع است). [[«ذلِکُمْ»: این را داشته باشید و عذاب آن را بچشید. خبر مبتدای محذوف است یا مبتدا است و خبر آن محذوف است و تقدیر چنین است: الأمْرُ ذلِکَ. یا: ذلِکَ الأمْرُ.]]

ذَٰلِكُمْ فَذُوقُوهُ وَأَنَّ لِلْكَٰفِرِينَ عَذَابَ ٱلنَّارِ ﴿١٤﴾

این (عذاب و عقاب دنیوی، یعنی شکست و گریز در برابر مؤمنان) را بچشید و (بدانید که) عذاب دوزخ برای کافران (به جای خود باقی) است. [[«شَآقُّوا»: دشمنی کردند. به مقابله برخاستند. «مَن یُشَاقِقْ»: جزای شرط محذوف است که عبارت است از: (لَهُ عَذَابٌ شَدِیدٌ). یا تنها عائد شرط در آخر آیه محذوف است که (لَهُ) است.]]

يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِذَا لَقِيتُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ زَحْفًۭا فَلَا تُوَلُّوهُمُ ٱلْأَدْبَارَ ﴿١٥﴾

ای مؤمنان! هنگامی که با انبوه کافران (در میدان نبرد) روبرو شدید، بدانان پشت نکنید (و فرار ننمائید). [[«زَحْفاً»: در حال لشکرکشی. مراد جمعیّت فراوان و ساز و برگ زیاد دشمن است. این واژه مصدر است و در معنیِ اسم فاعل، یعنی (زاحِفینَ) به کار رفته است و حال فاعل فعل (کَفَرُوا) می‌باشد. «فَلا تُوَلُّوهُمُ الأدْبَارَ»: بدانان پشت نکنید. مراد این است که فرار ننمائید.]]

وَمَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍۢ دُبُرَهُۥٓ إِلَّا مُتَحَرِّفًۭا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزًا إِلَىٰ فِئَةٍۢ فَقَدْ بَآءَ بِغَضَبٍۢ مِّنَ ٱللَّهِ وَمَأْوَىٰهُ جَهَنَّمُ ۖ وَبِئْسَ ٱلْمَصِيرُ ﴿١٦﴾

هرکس در آن هنگام بدانان پشت کند و فرار نماید - مگر برای تاکتیک جنگی یا پیوستن به دسته‌ای - گرفتار خشم خدا خواهد شد و جایگاه او دوزخ خواهد بود، و دوزخ بدترین جایگاه است. [[«مُتَحَرِّفاً»: کسی که از سوئی به سوئی می‌رود؛ در اینجا مراد کسی است که برای تاکتیک جنگی از قبیل جنگ و گریز یا به دام انداختن دشمن و غیره از برابر دشمن بگریزد و این سو و آن سو رود و یا این که به گروه دیگری از دشمن حمله‌ور شود. «مُتَحَیِّزاً»: گراینده. از جائی به جائی رونده. مراد جنگجوئی است که عقب‌نشینی او به خاطر پیوستن به دیگران و رزمیدن به همراه ایشان باشد. واژه‌های (مُتَحَرِّفاً) و (مُتَحَیِّزاً) حال می‌باشند. «فِئَةٍ»: گروه. دسته. «الْمَصِیرُ»: جایگاه. محلّ بازگشت.]]

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ قَتَلَهُمْ ۚ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ ۚ وَلِيُبْلِىَ ٱلْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَآءً حَسَنًا ۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌۭ ﴿١٧﴾

(ای مؤمنان!) شما کافران را (با قوّت و قدرت خود در نبرد بدر) نکشتید، بلکه خدا (با پیروز نمودنتان بر آنان و افگندن هراس به دلهایشان) ایشان را کشت. و (ای پیغمبر! بدان گاه که مشتی خاک به طرف آنان پرتاب کردی و خاک به چشمان ایشان فرو رفت، در اصل) این تو نبودی که (خاک را به سوی آنان) پرتاب کردی (چرا که مشتی خاک از حیث کمیّت و کیفیّت آن توانائی را ندارد) بلکه خداوند (آن خاک را تکثیر و به سوی ایشان) پرتاب کرد (و به چشمان آنان رساند) تا بدین وسیله مؤمنان را خوب بیازماید (و با اعطاء خوبیها آزمایششان نماید). بیگمان خداوند شنوای (دعا و استغاثه‌ی مؤمنان بوده و از صدق و اخلاص ایشان) آگاه است. [[«لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلآءً حَسَناً»: خداوند چنین کاری را کرد تا مؤمنان را با نعمت نصرت و پیروزی بیازماید و در صورت شکر نعمت، بر مقدار آن بیفزاید و توفیق بیشترشان عطاء نماید. بَلآءً در اینجا محمول بر احسان و نعمت است و مراد امتحان مؤمنان با حسنات است (نگا: اعراف / 168).]]

ذَٰلِكُمْ وَأَنَّ ٱللَّهَ مُوهِنُ كَيْدِ ٱلْكَٰفِرِينَ ﴿١٨﴾

این (پیروزی مؤمنان و شکست کافران، حق است و نمونه‌ی آن را دیدید) و خداوند (دام) مکر و کید کافران را سست (و بی‌اثر) می‌کند. [[«ذلِکُمْ»: آن نصرت و پیروزی مؤمنان، و شکست و کشتار کافران. مبتدا و خبر آن محذوف است؛ و یا این که خود خبر مبتدای محذوف است، و جمله (أَنَّ اللهَ مُوهِنُ ...) عطف بر آن است (نگا: انفال / 14). «مُوهِن»: سست‌کننده.]]

إِن تَسْتَفْتِحُوا۟ فَقَدْ جَآءَكُمُ ٱلْفَتْحُ ۖ وَإِن تَنتَهُوا۟ فَهُوَ خَيْرٌۭ لَّكُمْ ۖ وَإِن تَعُودُوا۟ نَعُدْ وَلَن تُغْنِىَ عَنكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْـًۭٔا وَلَوْ كَثُرَتْ وَأَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلْمُؤْمِنِينَ ﴿١٩﴾

(ای مؤمنان!) شما (که از پروردگار خود) درخواست پیروزی (در جنگ بدر) را می‌کردید و پیروز هم شدید. (حال که مشغول تقسیم غنائم هستید، از روش اعتراض‌آمیز و مخالفت با نحوه‌ی تقسیم غنائم) اگر دست بردارید، برای شما بهتر خواهد بود. اگر هم (به مجادله و پرخاشگری خود) برگردید، ما هم (به تقبیح کارتان و تحریک دشمنانتان) برمی‌گردیم (و شما را در چنگال کشتن تنها رها می‌سازیم) و جمعیّت شما هر چند هم زیاد باشد (بدون یاری خدا) کاری از پیش نخواهد برد. بیگمان خدا با مؤمنان است (و یاری و پشتیبانی او شامل آنان است). [[«إِن تَسْتَفْتِحُوا ...»: اگر طلب پیروزی و فتح و ظفر می‌کنید. این آیه با توجّه به سابق و لاحق خود، خطاب به مؤمنان است. برخی آن را خطاب به مشرکان قریش می‌دانند که چون آماده کارزار شدند، به پرده کعبه آویختند و از خداوند پیروزی بهترین و بزرگوارترینِ دو گروه، یعنی قریشیان و مسلمانان را خواستند. آن وقت معنی آیه چنین می‌شود: ای مشرکان قریش! شما که از خدا درخواست پیروزی گروه برحق را داشتید، و هم‌اینک مسلمانان پیروز شده‌اند و حق را عیان می‌بینید، اگر از کفر و دشمنانگی با پیغمبر و مسلمانان دست بردارید برای شما بهتر است، و اگر به کفر و جنگ با ایشان برگردید، ما هم پیروزکردن آنان و شکست دادن شما را تکرار می‌کنیم؛ و ...]]

يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ أَطِيعُوا۟ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَا تَوَلَّوْا۟ عَنْهُ وَأَنتُمْ تَسْمَعُونَ ﴿٢٠﴾

ای مؤمنان! از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری کنید، و از پیغمبر روگردان نشوید، در حالی که شما (آیات قرآن را) می‌شنوید (و می‌بینید که آشکارا امر به وجوب اطاعت از او می‌کنند). [[«لا تَوَلَّوْا عَنْهُ»: بدو پشت مکنید. از دستور او سرپیچی مکنید. «تَسْمَعُونَ»: می‌شنوید. مراد از شنیدن در اینجا، فهمیدن و تصدیق‌کردن است.]]

وَلَا تَكُونُوا۟ كَٱلَّذِينَ قَالُوا۟ سَمِعْنَا وَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ ﴿٢١﴾

و مانند کسانی نباشید که می‌گفتند: شنیدیم (امّا در گوش نگرفتیم)، و حال آن که آنان نمی‌شنوند (چون به دنبال آن نمی‌روند). [[«الَّذِینَ قالُوا ...»: مراد از چنین کسانی بیشتر دو گروهند: کافران دشمن حق و حقیقت (نگا: نساء / 46) و منافقان دورو (نگا: محمّد / 16). «لا یَسْمَعُونَ»: مراد این است که گوششان به حقائق بدهکار نیست (نگا: اعراف / 179).]]

۞ إِنَّ شَرَّ ٱلدَّوَآبِّ عِندَ ٱللَّهِ ٱلصُّمُّ ٱلْبُكْمُ ٱلَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ ﴿٢٢﴾

بیگمان بدترین انسانها در پیشگاه یزدان، افراد کر و لالی هستند که نمی‌فهمند. [[«الدَّوَابِ»: جمع دَابَّة، جنبندگان (نگا: نور / 45). در اینجا مراد انسانها است. «الصُّمُّ»: جمع اصمّ، اشخاص کر. مراد کسانی است که برای شناخت حق و پندگرفتن از مواعظ حسنه گوش فرا نمی‌دهند. «الْبُکْمُ»: جمع ابکم، اشخاص لال. مراد کسانی است که حق و حقیقت را نمی‌گویند. «لا یَعْقِلُونَ»: مراد کسانی است که از عقل برای تشخیص حق از باطل، و خیر از شر، سود نمی‌جویند.]]

وَلَوْ عَلِمَ ٱللَّهُ فِيهِمْ خَيْرًۭا لَّأَسْمَعَهُمْ ۖ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوا۟ وَّهُم مُّعْرِضُونَ ﴿٢٣﴾

اگر خداوند (در آنان آمادگی پذیرش حق می‌دید، و زمینه‌ی قبول خیر و) نیکی در ایشان سراغ می‌داشت، (حرف حق را به هر صورت بود) به گوششان می‌رسانید، ولی اگر (با فراهم نبودن زمینه، چنین کاری را می‌کرد و حق را) به گوش آنان می‌رسانید، سرپیچی می‌کردند؛ چرا که ایشان (آگاهانه از پذیرش حق) روگردانند. [[«أَسْمَعَهُمْ»: به گوش آنان رساند. گوش ایشان را باز و شنوا کرد. «خَیْراً»: نیکی. در اینجا مراد استعداد و زمینه پذیرش حق است. معنی آیه فوق درست به آن می‌ماند که کسی بگوید: من اگر می‌دانستم فلان کس دعوت مرا می‌پذیرد، از او دعوت می‌کردم. ولی در حال حاضر وضع طوری است که اگر او را دعوت کنم نخواهد پذیرفت. بنابراین دعوت نخواهم کرد.]]

يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ ٱسْتَجِيبُوا۟ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ ۖ وَٱعْلَمُوٓا۟ أَنَّ ٱللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ ٱلْمَرْءِ وَقَلْبِهِۦ وَأَنَّهُۥٓ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ﴿٢٤﴾

ای مؤمنان! فرمان خدا را بپذیرید، و دستور پیغمبر او را قبول کنید هنگامی که شما را به چیزی دعوت کند که به شما زندگی (مادی و معنوی و دنیوی و اخروی) بخشد، و بدانید که خداوند میان انسان و دل او جدائی می‌اندازد (و می‌تواند انسان را از رسیدن به خواستها و آرزوهای دل باز دارد و او را بمیراند و نگذارد عمر طولانی داشته باشد که مهمترین آرزوی دل هر انسانی است)، و بدانید که همگان در پیشگاه خدای سبحان گرد آورده می‌شوید (و به حساب و کتابتان رسیدگی می‌گردد). [[«إسْتَجیبُوا»: بپذیرید. دعوت خدا را با طاعت و عبادت پاسخ گوئید. «إِذا»: هرگاه که. واژه (إِذا) می‌تواند عام باشد و مراد بیان شرط نباشد. یعنی هر زمان که شما را دعوت کرد، بیگمان به سوی چیزی دعوت می‌کند که مایه حیات است و ... یا این که ذکر (إِذا) برای شرط بوده و به خاطر دو چیز باشد: الف - دخالت دادن عقل در پذیرفتن یا نپذیرفتن فرمان، حتی اگر این فرمان از منبعی باشد که جز حق ظاهر و خیر خالص از آن صادر نگردد. ب - اوامر و احکام شریعت همه خیر مطلق است و بررسی و وارسی آنها بر نورانیّت و حقّانیّت آنها می‌افزاید و زیبائی و والائی آنها را بهتر و بیشتر در آئینه ضمیر می‌نمایاند. «یَحُولُ»: حائل می‌گردد و فاصله می‌اندازد. مراد بیان قدرت کامل و علم شامل خدا است که با قدرت خود بر هر چیزی توانا و با علم خود از هرچیزی آگاه است، و این او است که اختیار قلب که سررشته زندگی است در دست او است، و حیات و ممات انسان مربوط بدو است.]]

وَٱتَّقُوا۟ فِتْنَةًۭ لَّا تُصِيبَنَّ ٱلَّذِينَ ظَلَمُوا۟ مِنكُمْ خَآصَّةًۭ ۖ وَٱعْلَمُوٓا۟ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلْعِقَابِ ﴿٢٥﴾

خویشتن را از بلا و مصیبتی به دور دارید که تنها دامنگیر کسانی نمی‌گردد که ستم می‌کنند (بلکه اگر جلو ستمکاران گرفته نشود، خشک و تر به گناه آنان می‌سوزد) و بدانید که خداوند دارای کیفر سخت و مجازات شدید است. [[«فِتْنَةً»: بلا و مصیبت. «خَآصَّةً»: مخصوصاً. به ویژه.]]

وَٱذْكُرُوٓا۟ إِذْ أَنتُمْ قَلِيلٌۭ مُّسْتَضْعَفُونَ فِى ٱلْأَرْضِ تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ ٱلنَّاسُ فَـَٔاوَىٰكُمْ وَأَيَّدَكُم بِنَصْرِهِۦ وَرَزَقَكُم مِّنَ ٱلطَّيِّبَٰتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿٢٦﴾

(ای مؤمنان!) به یاد آورید هنگامی را که شما گروه اندک و ضعیفی در سرزمین (مکّه) بودید و می‌ترسیدید که مردم شما را بربایند، ولی خدا شما را (در سرزمین مدینه) پناه و مأوی داد و با معونت و یاری خود شما را (در جنگ بدر پیروز گرداند و) نیرو بخشید و غنائم پاکیزه‌ای بهره‌ی شما کرد تا این که سپاسگزاری بکنید (و در راه جهاد به جان و دل بکوشید). [[«أَن یَتَخَطَّفَکُمْ»: این که شما را بربایند. «آوَی»: پناه داد. مکان و مأوی داد. «أَیَّدَ»: تقویت کرد. نیرو و شکوه بخشید. «الطَّیِّبَاتِ»: روزیهای پاکیزه. مراد غنائم جنگ است که تنها برای آنان حلال و پاکیزه بود.]]

يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تَخُونُوا۟ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ وَتَخُونُوٓا۟ أَمَٰنَٰتِكُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٢٧﴾

ای مؤمنان! به خدا و پیغمبر (با دوست داشت دشمنان حق، پخش اسرار جنگی، پشت سرافکندن برنامه‌های الهی، و غیره) خیانت مکنید، و در امانات خود نیز آگاهانه خیانت روا مدارید. [[«وَ تَخُونُوا اماناتِکُمْ»: این جمله عطف بر (تَخُونُوا ...) و مجزوم است، یا این که منصوب است چون جواب نهی است. همان گونه که شاعر می‌گوید: لا تَنْهَ عَنْ خُلُقٍ وَ تَأتِیَ مِثْلَهُ عارٌ عَلَیْکَ - إِذا فَعَلْتَ - عَظیمٌ «وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ»: در حالی که مفاسد خیانت و بدفرجامی آن را در دنیا و آخرت می‌دانید.]]

وَٱعْلَمُوٓا۟ أَنَّمَآ أَمْوَٰلُكُمْ وَأَوْلَٰدُكُمْ فِتْنَةٌۭ وَأَنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥٓ أَجْرٌ عَظِيمٌۭ ﴿٢٨﴾

(ای مؤمنان راستین!) بدانید که اموال و اولاد شما وسیله‌ی آزمایش هستند (و ترجیح محبّت دارائی و فرزندان بر محبّت یزدان سبحان، مایه‌ی بلا و هلاک شما است) و بدانید که پاداش بزرگ (مؤمنانی که از عهده‌ی امتحان برمی‌آیند و رضایت خدا را بالاتر از مال و منال دنیا می‌دانند) در پیشگاه خدا (مهیّا و مصون) است. [[«فِتْنَةٌ»: مایه آزمایش. وسیله هلاک. مایه آشوب (نگا: آل‌عمران / 14، و تغابن / 15).]]

يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِن تَتَّقُوا۟ ٱللَّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًۭا وَيُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّـَٔاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ۗ وَٱللَّهُ ذُو ٱلْفَضْلِ ٱلْعَظِيمِ ﴿٢٩﴾

ای مؤمنان! اگر از خدا (بترسید و از مخالفت فرمان او) بپرهیزید، خدا بینش ویژه‌ای به شما می‌دهد که در پرتو آن حق را از باطل می‌شناسید، و گناهانتان را می‌زداید و شما را می‌آمرزد، چرا که یزدان دارای فضل و بخشش فراوان است. [[«فُرْقَاناً»: نصرت و پیروزی، چون دشمنان را از دوستان و محق را از مبطل جدا می‌سازد. بینش و روشن‌بینی، چون بدان حق از باطل شناخته می‌شود. این واژه مصدر ثلاثی مجرّد است و برای مبالغه به کار می‌رود.]]

وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ ۚ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ ٱللَّهُ ۖ وَٱللَّهُ خَيْرُ ٱلْمَٰكِرِينَ ﴿٣٠﴾

(ای پیغمبر! به خاطر بیاور) هنگامی را که کافران درباره‌ی تو نقشه می‌کشیدند که تو را به زندان بیفکنند یا بکشند و یا این که (از شهر مکّه) بیرون کنند. آنان چاره می‌اندیشیدند و نقشه می‌کشیدند (که چگونه به تو شرّ و بلا برسانند) و خدا (هم برای نجات تو از شرّ و بلای ایشان) تدبیر و چاره‌سازی می‌کرد، و خداوند بهترین چاره‌ساز است. [[«لِیُثْبِتُوکَ»: تا تو را برجای بدارند و زندانی کنند. «یُخْرِجُوکَ»: تو را اخراج کنند (نگا: توبه / 40). «یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللهُ»: (نگا: آل‌عمران / 54، اعراف / 99 و 123)؛ واژه (مکر) به معنی تدبیر و چاره‌اندیشی و طرح نقشه است.]]

وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَيْهِمْ ءَايَٰتُنَا قَالُوا۟ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَآءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَٰذَآ ۙ إِنْ هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِيرُ ٱلْأَوَّلِينَ ﴿٣١﴾

این کافران هنگامی که آیات ما بر آنان خوانده می‌شود، می‌گویند: شنیدیم (چیز مهمّی نیست!) اگر ما هم بخواهیم مثل این را می‌گوئیم. چرا که چیزی جز افسانه‌های پیشینیان نیست. [[«أَسَاطِیرُ»: جمع أُسْطُورَه، افسانه‌ها (نگا: فرقان / 5).]]

وَإِذْ قَالُوا۟ ٱللَّهُمَّ إِن كَانَ هَٰذَا هُوَ ٱلْحَقَّ مِنْ عِندِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةًۭ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ أَوِ ٱئْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍۢ ﴿٣٢﴾

(ای پیغمبر! به خاطر بیاور) زمانی را که کافران می‌گفتند: خداوندا اگر این (آئین و این قرآن) حق است و از ناحیه‌ی تو است، از آسمان بارانی از سنگ بر سر ما فرود آور یا به عذاب دردناک (دیگری) ما را گرفتار ساز. [[«إِن کَانَ هذا هُوَ الْحَقَّ»: واژه (هُوَ) ضمیر فصل یا عماد است و (الْحَقَّ) خبر (کانَ) است.]]

وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ ۚ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ ﴿٣٣﴾

خداوند تا تو در میان آنان هستی ایشان را عذاب نمی‌کند (به گونه‌ای که آنان را ریشه‌کن و نابود سازد. چرا که تو رَحْمَةًلِلْعالَمین بوده و آنان را به سوی حق فرا می‌خوانی و امیدواری که آئین اسلام را بپذیرند و راه رستگاری در پیش گیرند)، و همچنین خداوند ایشان را عذاب نمی‌دهد در حالی که (برخی از) آنان طلب بخشش و آمرزش می‌نمایند (و از کرده‌ی خود پشیمانند و از اعمال ناشایست خویش توبه می‌کنند). [[«وَ أَنتَ فِیهِمْ»: در حالی که تو در میان آنان بسر می‌بری. «وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»: در حالی که طلب آمرزش را دارند. مراد از عذاب مورد نظر آیه، عذاب و بلای بزرگی است که یکباره ایشان را هلاک و نابود سازد؛ نه عذاب و بلای جزئی و معمولی. دو چیز وسیله امنیّت از عذاب خدا است: وجود پیغمبر در میان مسلمین، و استغفار به درگاه ربّ‌العالمین. اوّلی اختصاص به مسلمانان صدر اسلام، و دومی مربوط به همه مؤمنان در تمام قرون و اعصار است.]]

وَمَا لَهُمْ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ ٱللَّهُ وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ ٱلْمَسْجِدِ ٱلْحَرَامِ وَمَا كَانُوٓا۟ أَوْلِيَآءَهُۥٓ ۚ إِنْ أَوْلِيَآؤُهُۥٓ إِلَّا ٱلْمُتَّقُونَ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿٣٤﴾

چرا خداوند آنان را عذاب نکند، در حالی که ایشان (مسلمانان را) از مسجدالحرام باز می‌دارند؟ آنان هرگز سرپرستان مسجدالحرام نمی‌باشند، بلکه تنها کسانی حق این سرپرستی را دارند که پرهیزگار باشند، و لیکن غالب آنان (از این واقعیّت) بی‌خبرند. [[«أوْلِیَآؤُهُ»: ضمیر (هُ) در هر دو واژه (اولیاء) به مسجدالحرام برمی‌گردد. برخی هم مرجع آن را (ألله) دانسته‌اند. در این صورت معنی آیه چنین می‌شود: چرا خداوند آنان را عذاب نکند، در حالی که ایشان مسلمانان را از مسجدالحرام باز می‌دارند؟ آنان هرگز دوستان خدا نمی‌باشند. بلکه تنها مسلمانان پرهیزگار دوستان خدا بشمارند، ولیکن بیشتر آنان (از این واقعیّت) بی‌خبرند (نگا: یونس / 62 و 63).]]

وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِندَ ٱلْبَيْتِ إِلَّا مُكَآءًۭ وَتَصْدِيَةًۭ ۚ فَذُوقُوا۟ ٱلْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ ﴿٣٥﴾

دعا و تضرّع ایشان در کنار مسجدالحرام جز سوت‌کشیدن و کف‌زدن نمی‌باشد. پس (ای کافران! مزه‌ی مرگ در میدان نبرد بدْر و اسارت در آن و) عذاب را بچشید به سبب کفری که می‌ورزیده‌اید. [[«صَلاتُهُمْ»: نماز ایشان. دعا و عبادت ایشان. «مُکَآءً»: سوت‌کشیدن. «تَصْدِیَة»: کف‌زدن. از ماده (صدد) و در آن دال دوم به یاء قلب شده است. یا از (صَدی) و ناقص یائی است.]]

إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ يُنفِقُونَ أَمْوَٰلَهُمْ لِيَصُدُّوا۟ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ ۚ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةًۭ ثُمَّ يُغْلَبُونَ ۗ وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ إِلَىٰ جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ ﴿٣٦﴾

کافران اموال خود را خرج می‌کنند تا (مردمان را) از راه خدا (و ایمان به الله) بازدارند. آنان اموالشان را خرج خواهند کرد، امّا بعداً مایه‌ی حسرت و ندامت ایشان خواهد گشت و شکست هم خواهند خورد. بیگمان کافران همگی به سوی دوزخ رانده می‌گردند و در آن گرد آورده می‌شوند. [[«یُحْشَرُونَ»: رانده می‌شوند. گردآورده می‌شوند.]]

لِيَمِيزَ ٱللَّهُ ٱلْخَبِيثَ مِنَ ٱلطَّيِّبِ وَيَجْعَلَ ٱلْخَبِيثَ بَعْضَهُۥ عَلَىٰ بَعْضٍۢ فَيَرْكُمَهُۥ جَمِيعًۭا فَيَجْعَلَهُۥ فِى جَهَنَّمَ ۚ أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ ٱلْخَٰسِرُونَ ﴿٣٧﴾

(این شکست در دنیا و عذاب در آخرت همه به خاطر آن است که) تا خداوند ناپاک را از پاک جدا سازد و برخی از ناپاکان را بر برخی دیگر بیفزاید و جملگی ایشان را روی هم انباشته کند و آن گاه به دوزخشان بیندازد. آنان (در دنیا و آخرت) زیانکارند. [[«لِیَمِیزَ اللهُ الْخَبیِثَ مِنَ الطَّیِّبِ»: تا خدا کافر را از مؤمن جدا سازد و آنان را همسان و برابر نکند (نگا: مائده / 100 و سجده / 18). لام (لِیَمِیزَ) متعلّق به فعل مقدّری است که از سیاق کلام مفهوم می‌گردد، و تقدیر چنین است: فَعَلَ اللهُ ذلِکَ لِیَمیزَ. «فَیَرْکُمَهُ»: تا آن را متراکم کند و روی هم انباشته سازد.]]

قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ إِن يَنتَهُوا۟ يُغْفَرْ لَهُم مَّا قَدْ سَلَفَ وَإِن يَعُودُوا۟ فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ ٱلْأَوَّلِينَ ﴿٣٨﴾

(ای پیغمبر!) به کافران بگو: (درگاه توبه همیشه باز است و) اگر (از کفر و عناد) دست بردارند، گذشته‌ی اعمالشان بخشوده می‌شود، و اگر هم (به کفر و ضلال خود) برگردند (و به جنگ و ستیزتان برخیزند) قانون خدا درباره‌ی پیشینیان از مدّنظر گذشته است (و همان قانون هم درباره آنان اجرا می‌گردد. یعنی سزای مشرکان و معاندان و مکذّبان نابودی است و ایشان هم نابود می‌شوند). [[«سَلَفَ»: از پیش گذشت. «مَضَتْ»: رفت. جاری شد. «سُنَّةُ»: روش. قانون. «سُنَّةُالأوَّلِینَ»: عادت خدا نسبت به گذشتگان. یعنی یاری مؤمنان و رسوائی و نابودی کافران (نگا: انبیاء / 105، غافر / 51). اضافه (سُنَّة) به (الأوّلینَ) به خاطر مُلابسه ظاهری میان آن دو تا است والاّ سنّت از آن خدا است؛ نه دیگران (نگا: اسراء / 77، احزاب / 38 و 62، غافر / 85).]]

وَقَٰتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌۭ وَيَكُونَ ٱلدِّينُ كُلُّهُۥ لِلَّهِ ۚ فَإِنِ ٱنتَهَوْا۟ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌۭ ﴿٣٩﴾

و با آنان پیکار کنید تا فتنه‌ای باقی نماند (و نیروئی نداشته باشند که با آن بتوانند شما را از دینتان برگردانند) و دین خالصانه از آن خدا گردد (و مؤمنان جز از خدا نترسند و آزادانه به دستور آئین خویش زیست کنند). پس اگر (از روش نادرست خود) دست برداشتند (و اسلام را پذیرفتند، دست از آنان بدارید، چرا که) خدا می‌بیند چیزهائی را که می‌کنند (و کیفرشان می‌دهد). [[«فِتْنَةٌ»: از دین برگرداندن. بلا و آشوب. «یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ»: مراد این است که ادیان باطله از میان رود، و جز دین اسلام بر جای نماند. دین و پرستش همه خاصّ خدا باشد.]]

وَإِن تَوَلَّوْا۟ فَٱعْلَمُوٓا۟ أَنَّ ٱللَّهَ مَوْلَىٰكُمْ ۚ نِعْمَ ٱلْمَوْلَىٰ وَنِعْمَ ٱلنَّصِيرُ ﴿٤٠﴾

و اگر پشت کردند (و به روی‌گردانی خود از حق و آزار مؤمنان ادامه دادند) بدانید که (شما تحت سرپرستی خدا قرار دارید و) خداوند سرپرست شما است و او بهترین سرپرست و بهترین یاور و مددکار است. [[«تَوَلَّوْا»: پشت کردند. نپذیرفتند. «الْمَوْلَی»: سَرور. سرپرست.]]

۞ وَٱعْلَمُوٓا۟ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَىْءٍۢ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِى ٱلْقُرْبَىٰ وَٱلْيَتَٰمَىٰ وَٱلْمَسَٰكِينِ وَٱبْنِ ٱلسَّبِيلِ إِن كُنتُمْ ءَامَنتُم بِٱللَّهِ وَمَآ أَنزَلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا يَوْمَ ٱلْفُرْقَانِ يَوْمَ ٱلْتَقَى ٱلْجَمْعَانِ ۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَىْءٍۢ قَدِيرٌ ﴿٤١﴾

(ای مسلمانان!) بدانید که همه‌ی غنائمی را که فراچنگ می‌آورید، یک پنجم آن متعلّق به خدا و پیغمبر و خویشاوندان (پیغمبر) و یتیمان و مستمندان و واماندگان در راه است. (سهم خدا و رسول به مصالح عامّه‌ای اختصاص دارد که پیغمبر در زمان حیات خود مقرّر می‌دارد یا پیشوای مؤمنان بعد از او معیّن می‌نماید. بقیّه‌ی یک پنجم هم صرف افراد مذکور می‌شود. چهار پنجم باقیمانده نیز میان رزمندگان حاضر در صحنه تقسیم می‌گردد. باید به این دستور عمل شود) اگر به خدا و بدانچه بر بنده‌ی خود در روز جدائی (کفر از ایمان، یعنی در جنگ بدر، روز هفدهم ماه رمضان سال دوم هجری) نازل کردیم ایمان دارید. روزی که دو گروه (مؤمنان و کافران) رویاروی شدند (و با هم جنگیدند، و گروه اندک مؤمنان، بر جمع کثیر کافران، در پرتو مدد الهی پیروز شدند) و خدا بر هر چیزی توانا است. [[«خُمُس»: یک پنجم. «ذِی الْقُرْبی»: خویشاوندان. مراد بنی‌هاشم و بنی عبدالمطّلب است. «یَوْمَ الْفُرْقَانِ»: روز جدائی حق از باطل و ایمان از کفر. مراد روزی است که قرآن در شب آن نازل گردید (نگا: آل‌عمران / 4 و فرقان / 1) و جنگ بدر در سال دوم هجری در آن به وقوع پیوست.]]

إِذْ أَنتُم بِٱلْعُدْوَةِ ٱلدُّنْيَا وَهُم بِٱلْعُدْوَةِ ٱلْقُصْوَىٰ وَٱلرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنكُمْ ۚ وَلَوْ تَوَاعَدتُّمْ لَٱخْتَلَفْتُمْ فِى ٱلْمِيعَٰدِ ۙ وَلَٰكِن لِّيَقْضِىَ ٱللَّهُ أَمْرًۭا كَانَ مَفْعُولًۭا لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنۢ بَيِّنَةٍۢ وَيَحْيَىٰ مَنْ حَىَّ عَنۢ بَيِّنَةٍۢ ۗ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿٤٢﴾

(به یاد آورید) زمانی را که شما در طرف نزدیکتر (به مدینه‌ی منوّره) بودید (و باران فقط در آنجا بارید و زمین را سفت گردانید) آنان (یعنی دشمنان) در طرف دورتر مستقرّ بودند (و آب در اختیار نداشتند و زمین آنجا سست بود و بارانی هم به خود ندید، و لذا قدمها بدان فرو می‌رفت) و کاروان (قریشیان به سرپرستی ابوسفیان که شما در تعقیب آن بودید) در مکان پائین‌تری از شما قرار داشت. اگر با همدیگر وعده (ی جنگ) می‌دادید (قریشیان به خاطر هراس از شما مؤمنان، و شما مؤمنان به سبب کمی خود و فراوانی دشمنان) به وعده‌ی خود وفا نمی‌کردید، ولیکن (بدون وعده‌ی قبلی و میل قلبی با یکدیگر رویاروی شدید) تا خداوند کاری را تحقّق بخشد که می‌بایست انجام گیرد، و بدین وسیله آنان که گمراه می‌شوند با اتمام حجّت بوده و آنان که راه حق را می‌پذیرند با آگاهی و دلیل آشکار باشد. بیگمان خدا بر هر چیزی توانا است (و او بود که گروه اندک مسلمانان را پیروز و گروه فراوان کافران را شکست داد). [[«الْعُدْوَةِ»: کناره. سمت. طرف. ناحیه. «الدُّنْیَا»: مؤنّث أَدْنی، نزدیکتر. مراد ناحیه‌ای است که به مدینه نزدیکتر بود. «الْقُصْوی»: مؤنّث أَقصی، دورتر. «الرَّکْبُ»: کاروان. مراد کاروان ابوسفیان است که در آیه هفتم همین سوره بدان اشاره شده است. «أَسْفَل»: پائین‌تر. مراد مکان پائین‌تری است که در ساحل دریا قرار داشت. «لَوْ تَوَاعَدْتُمْ»: اگر شما و قریشیان به همدیگر وعده جنگ می‌دادید و بر آن توافق می‌کردید. «لِیَهْلِکَ»: تا هلاک شود. مراد از هلاک در اینجا کفر است چون سبب هلاک است. «یَحْیَی»: زنده شود. مراد از زنده شدن، ایمان آوردن است. زیرا ایمان آوردن، از مرگِ کفر زنده‌شدن و زندگی دوباره یافتن است (نگا: انعام / 122). «بَیِّنَةٍ»: دلیل آشکار. مراد مشاهده کشته‌شدن کفّار و پیروزی آشکار مؤمنان در جنگ بدر است که در پرتو مدد و یاری باری تعالی بود.]]

إِذْ يُرِيكَهُمُ ٱللَّهُ فِى مَنَامِكَ قَلِيلًۭا ۖ وَلَوْ أَرَىٰكَهُمْ كَثِيرًۭا لَّفَشِلْتُمْ وَلَتَنَٰزَعْتُمْ فِى ٱلْأَمْرِ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ سَلَّمَ ۗ إِنَّهُۥ عَلِيمٌۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ ﴿٤٣﴾

در آن زمان خداوند در خواب دشمنان را به تو اندک نشان داد، و اگر آنان را زیاد نشان می‌داد، مسلّماً سست می‌شدید و درباره‌ی کار (جنگیدن و نجنگیدن) دچار کشمکش می‌گشتید، ولی خداوند (شما را از این عجز و اختلاف) رهائی بخشید، چرا که او از آنچه (در میان دلها و) در اندرون سینه‌ها است باخبر است (و از روحیّه و باطن همگان آگاه است). [[«یُرِیکَهُمْ»: آنان را به تو نمود. پیغمبر پیش از درگیری در خواب چنین دید که شماره دشمنان اندک است. مؤمنان از این خواب دل و جرأتی پیدا کردند. والاّ تعداد کافران بیش از هزار نفر بود، در صورتی که مؤمنان 314 نفر بودند. «سَلَّمَ»: رهائی بخشید. نجات داد.]]

وَإِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ ٱلْتَقَيْتُمْ فِىٓ أَعْيُنِكُمْ قَلِيلًۭا وَيُقَلِّلُكُمْ فِىٓ أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِىَ ٱللَّهُ أَمْرًۭا كَانَ مَفْعُولًۭا ۗ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرْجَعُ ٱلْأُمُورُ ﴿٤٤﴾

و در آن زمان خداوند آنان را در نظر شما به هنگام رویاروئی کم جلوه داد، و شما را نیز در نظر آنان کم جلوه داد، تا خداوند موضوعی را که می‌بایست تحقّق یابد انجام دهد. (این اراده‌ی خدا بود) و همه‌ی کارها و همه‌ی چیزها (در این جهان) به فرمان و خواست یزدان برمی‌گردد (و آنچه او بخواهد می‌شود و بس). [[«یُرِیکُمُوهُمْ ... قَلِیلاً»: (کُمْ) و (هُمْ) مفعول اوّل و دوم (یُری) و (قَلیلاً) حال (هُمْ) است.]]

يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةًۭ فَٱثْبُتُوا۟ وَٱذْكُرُوا۟ ٱللَّهَ كَثِيرًۭا لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ﴿٤٥﴾

ای مؤمنان! هنگامی که با گروهی (از دشمنان در میدان کارزار) روبرو شدید، پایداری نمائید (و فرار نکنید) و بسیار خدا را یاد کنید (و قدرت و عظمت و وفای به عهد او را پیش چشم دارید و به تضرّع و زاریش بخوانید) تا (در دنیا) پیروز و (در آخرت) رستگار شوید. [[«فِئَةً»: دسته. گروه. «فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا ...»: دو عامل پیروزی، یکی پایداری و دومی در همه حال به یاد خدا بودن و ذکر خدا کردن است.]]

وَأَطِيعُوا۟ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَا تَنَٰزَعُوا۟ فَتَفْشَلُوا۟ وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ ۖ وَٱصْبِرُوٓا۟ ۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ ﴿٤٦﴾

و از خدا و پیغمبرش اطاعت نمائید و (در میان خود اختلاف و) کشمکش مکنید، (که اگر کشمکش کنید) درمانده و ناتوان می‌شوید و شکوه و هیبت شما از میان می‌رود (و ترس و هراسی از شما نمی‌شود). شکیبائی کنید که خدا با شکیبایان است. [[«ریح»: باد. در اینجا مراد قوّت و قدرت، شکّوه و هیبت، و غلبه و پیروزی است.]]

وَلَا تَكُونُوا۟ كَٱلَّذِينَ خَرَجُوا۟ مِن دِيَٰرِهِم بَطَرًۭا وَرِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ ۚ وَٱللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌۭ ﴿٤٧﴾

و مانند کسانی (از قریشیان) نباشید که بسیار مغرورانه و خودستایانه و برای خودنمائی کردن در برابر مردم (از شهر مکّه به سوی میدان بدر) بیرون آمدند و (با نمایش مال و منال و قدرت و قوّت خود) مردمان را از راه خدا باز می‌داشتند (و از دخول آنان به دین اسلام با تمام توان جلوگیری می‌نمودند). خداوند از آنچه می‌کردند آگاه است (و کیفر آنان را خواهد داد). [[«بَطَراً»: سرمستی نعمت و قدرت. غرور حاصل از اموال و اولاد و جاه و جلال. فخر. «رِئاءَ»: برای ریا و خودنمائی. واژه‌های (بَطَراً) و (رِئاءَ) مصدر و مفعول‌له بوده و یا این که حال بشمارند و به جای (بَطِرینَ) و (مُرائینَ) یعنی سرمستانه و ریاکارانه به کار رفته‌اند. «مُحِیطٌ»: کاملاً آگاه و از هر جهت توانا.]]

وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيْطَٰنُ أَعْمَٰلَهُمْ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَكُمُ ٱلْيَوْمَ مِنَ ٱلنَّاسِ وَإِنِّى جَارٌۭ لَّكُمْ ۖ فَلَمَّا تَرَآءَتِ ٱلْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّى بَرِىٓءٌۭ مِّنكُمْ إِنِّىٓ أَرَىٰ مَا لَا تَرَوْنَ إِنِّىٓ أَخَافُ ٱللَّهَ ۚ وَٱللَّهُ شَدِيدُ ٱلْعِقَابِ ﴿٤٨﴾

(به یاد آور) زمانی را که اهریمن (با وسوسه‌های خود) اعمالشان را در جلو دیدگانشان می‌آراست و می‌گفت: امروز هیچ کس نمی‌تواند بر شما پیروز شود و من، هم‌پیمان و یاور شما هستم. امّا هنگامی که دو گروه (مؤمنان و کافران) همدیگر را دیدند (و رویاروی شدند) بر پاشنه‌های خود چرخید (و از عهد و پیمان خود دست کشید) و گفت من از شما بیزار و گریزانم. من چیزی را می‌بینم که شما نمی‌بینید. من از خدا می‌ترسم. چرا که خدا سخت کیفردهنده و مجازات‌کننده است. [[«جارٌ»: هم‌پیمان. یاور. «تَرَآءَتْ»: همدیگر را دیدند. «نَکَصَ عَلَی عَقِبَیْهِ»: به عقب برگشت و گریخت. مراد این است که مکر و کید او باطل شد و از خواستهای خود دست کشید.]]

إِذْ يَقُولُ ٱلْمُنَٰفِقُونَ وَٱلَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَٰٓؤُلَآءِ دِينُهُمْ ۗ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى ٱللَّهِ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌۭ ﴿٤٩﴾

(به یاد آور) آن زمانی را که منافقان و کسانی که (ضعیف‌الایمان بودند و) در دلهایشان بیماری (کفر و نفاق سَرَک می‌کشید و در غوغا) بود، می‌گفتند: اینان را آئینشان مغرور نموده و گول زده است (این است که چنین آماده‌ی رزم و فداکاریند و خویشتن را با دست ما به کشتن می‌دهند. امّا کافران و منافقان و همه‌ی مردمان باید بدانند که) هرکس به خدا پشت بندد (خدا او را بسنده است و وی را پیروز می‌گرداند و به مقصود می‌رساند) چرا که خدا مقتدر و توانا است و کارها را بجا و از روی فلسفه انجام می‌دهد (و حق را بر باطل چیره می‌گرداند). [[«وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ»: عطف تفسیر است (نگا: بقره / 10). «غَرَّ»: مغرور کرده است. گول زده است.]]

وَلَوْ تَرَىٰٓ إِذْ يَتَوَفَّى ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ ۙ ٱلْمَلَٰٓئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَٰرَهُمْ وَذُوقُوا۟ عَذَابَ ٱلْحَرِيقِ ﴿٥٠﴾

اگر ببینی (ای پیغمبر! هول و هراس و عذاب و عقابی را که به کافران دست می‌دهد) بدان گاه که فرشتگان جان کافران را می‌گیرند و سر و صورت و پشت و روی آنان را (از هر سو) می‌زنند و (بدیشان می‌گویند): عذاب سوزان (اعمال بد خود) را بچشید، (از مشاهده‌ی این همه درد و رنج و ترس و خوف دچار شگفت خواهی شد و به حال آنان تأسّف خواهی خورد). [[«یَتَوفَّی»: جان می‌گیرند. به قبض روح می‌پردازند (نگا: نساء / 97، انعام / 61، محمّد / 27، نحل / 28 و 32). «الْحَرِیقِ»: سوزاندن. سوزاننده (نگا: آل‌عمران / 181).]]

ذَٰلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّٰمٍۢ لِّلْعَبِيدِ ﴿٥١﴾

این به خاطر کارهائی است که از پیش می‌کرده‌اید و می‌فرستاده‌اید و خداوند به بندگان هرگز کمترین ستمی روا نمی‌دارد. [[«ظَلّام»: صیغه مبالغه در کمیّت است؛ نه کیفیّت (نگا: آل‌عمران / 182). به معنی (ذی ظُلْم) است، از قبیل: عَطاّر. تَمّار.]]

كَدَأْبِ ءَالِ فِرْعَوْنَ ۙ وَٱلَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ ۚ كَفَرُوا۟ بِـَٔايَٰتِ ٱللَّهِ فَأَخَذَهُمُ ٱللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ ۗ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِىٌّۭ شَدِيدُ ٱلْعِقَابِ ﴿٥٢﴾

(اینان رفتار و کردار زشتی دارند) همچون رفتار و کردار قوم فرعون و کسانی که پیش از ایشان بودند و آیات ما را (با وجود روشنی) تکذیب می‌کردند، پس خداوند آنان را به (کیفر) گناهانشان گرفت، و خداوند نیرومند و شدیدالعقاب است (و اعمال ناشایست در گذشته از هر کسی سرزده یا درآینده سرزند، سرنوشت او همین خواهد بود). [[«دَأْب»: عادت همیشگی. پیشه.]]

ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًۭا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَىٰ قَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا۟ مَا بِأَنفُسِهِمْ ۙ وَأَنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌۭ ﴿٥٣﴾

این بدان خاطر است که خداوند هیچ نعمتی را که به گروهی داده است تغییر نمی‌دهد مگر این که آنان حال خود را تغییر دهند (و دیگر شایستگی نعمت خدا را نداشته باشند و بلکه سزاوار نقمت گردند) و بیگمان خداوند شنوای (اقوال و) آگاه (از افعال مردمان) است. [[«ذلِکَ»: این عذاب و کیفر قریشیان. «مَا بِأَنفُسِهِمْ»: رفتار و کردارشان. نیّات و افکارشان.]]

كَدَأْبِ ءَالِ فِرْعَوْنَ ۙ وَٱلَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ ۚ كَذَّبُوا۟ بِـَٔايَٰتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَكْنَٰهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَغْرَقْنَآ ءَالَ فِرْعَوْنَ ۚ وَكُلٌّۭ كَانُوا۟ ظَٰلِمِينَ ﴿٥٤﴾

(اینان رفتار و کردار زشتی دارند و در انکار آیات و تکذیب رسالت پیغمبران خدا، کاروبارشان) همچون کاروبار قوم فرعون و کسانی است (از قبیل قوم نوح و عاد و ثمود) که پیش از ایشان می‌زیستند و آیات پروردگار خود را تکذیب می‌کردند، پس ما ایشان را به سبب گناهانشان (با صاعقه‌های جانگداز و بادهای خانمان برانداز و چیزهای دیگر) نابود کردیم، و قوم فرعون را در آب غرق نمودیم، و همه (ی این فرقه‌ها به خود) ستم کردند (چرا که خویشتن را در معرض عذاب الهی قرار دادند و سعادت سرمدی را به شقاوت ابدی تبدیل کردند). [[«کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ ...»: تکرار به خاطر تأکید در تقبیح کار و تشنیع حال و توبیخ کافران بدسگال است.]]

إِنَّ شَرَّ ٱلدَّوَآبِّ عِندَ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿٥٥﴾

بیگمان بدترین انسانها در پیشگاه یزدان، کسانی هستند که کافرند و ایمان نمی‌آورند. [[«الدَّوَآبِّ»: جنبندگان، اعم از انسان و حیوان. در اینجا مراد انسانها است.]]

ٱلَّذِينَ عَٰهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِى كُلِّ مَرَّةٍۢ وَهُمْ لَا يَتَّقُونَ ﴿٥٦﴾

کسانی که از آنان پیمان گرفته‌ای (که مشرکان را کمک و یاری نکنند) ولی آنان هر بار پیمان خود را می‌شکنند و (از خیانت و نقض عهد) پرهیز نمی‌کنند. [[«الَّذِینَ عَاهَدْتَ مِنْهُمْ ...»: مراد یهودیان بنی‌قُرَیْظه است که پیغمبر از آنان پیمان گرفت که با او نجنگند و مشرکان را یاری ندهند، ولی ایشان بارها و بارها پیمان‌شکنی کردند و کفّار مکّه را برشوراندند و در جنگ بدر با سلاح یاری دادند. «عَاهَدْتَ مِنْهُمْ»: با برخی از آنان پیمان بستی. از آنان پیمان گرفتی.]]

فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِى ٱلْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِم مَّنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ ﴿٥٧﴾

اگر آنان را در (میدان) جنگ رویاروی بیابی و بر ایشان پیروز شوی، آن چنان آنان را در هم بکوب که کسانی که در پشت سر ایشان قرار دارند (و دوستان و یاران ایشان بشمارند) پند گیرند (و پراکنده شوند و عرض‌اندام نکنند). [[«تَثْقَفَنَّهُمْ»: آنان را دریافتی. بر آنان پیروز شدی. «شَرِّدْ»: پراکنده و پریشان کن. «لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ»: تا این که افراد پشت سر آنان یعنی اعوان و یارانشان عبرت گیرند و جرأت حمله را نداشته باشند.]]

وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةًۭ فَٱنۢبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَىٰ سَوَآءٍ ۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلْخَآئِنِينَ ﴿٥٨﴾

هرگاه (با ظهور نشانه‌هائی) از خیانت گروهی بیم داشته باشی (که عهد خود را بشکنند و حمله‌ی غافلگیرانه کنند، تو آنان را آگاه کن و) همچون ایشان پیمانشان را لغو کن (و بدون اطّلاع بدانان حمله مکن، چرا که این کار خلاف مروّت و شریعت است و خیانت بشمار است و) بیگمان خداوند خیانتکاران را دوست نمی‌دارد. [[«إِمَّا»: این واژه مرکّب از (إِنْ) شرطیّه و (ما) زائده است که برای تأکید بدان افزوده می‌شود. «فَانبِذْ إِلَیْهِمْ»: عهدشان را به سویشان بینداز. یعنی: آنان را بیاگاهان که شما با ایشان دیگر عهد و پیمانی نداری. «عَلَی سَوَآءٍ»: به طور یکسان و همچون ایشان. آشکارا و بی‌پیرایه.]]

وَلَا يَحْسَبَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ سَبَقُوٓا۟ ۚ إِنَّهُمْ لَا يُعْجِزُونَ ﴿٥٩﴾

کافران تصوّر نکنند که (بر قدرت ما) پیشی گرفته‌اند و (از قلمرو کیفر ما) به در رفته‌اند (و با نجات از دست مرگ در جنگ بدر، از زیر دست ما خارج شده‌اند) آنان (هرگز ما را) درمانده نمی‌کنند (و ماجزای خیانت و غدرشان را خواهیم داد). [[«سَبَقُوا»: پیشی گرفته‌اند. مراد این است که از عقاب و عذاب خدا پیشی نگرفته‌اند و نجات پیدا نکرده‌اند و خداوند آگاه از آنان و غالب بر ایشان است.]]

وَأَعِدُّوا۟ لَهُم مَّا ٱسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍۢ وَمِن رِّبَاطِ ٱلْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِۦ عَدُوَّ ٱللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَءَاخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ ٱللَّهُ يَعْلَمُهُمْ ۚ وَمَا تُنفِقُوا۟ مِن شَىْءٍۢ فِى سَبِيلِ ٱللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنتُمْ لَا تُظْلَمُونَ ﴿٦٠﴾

برای (مبارزه‌ی با) آنان تا آنجا که می‌توانید نیروی (مادی و معنوی) و (از جمله) اسبهای ورزیده آماده سازید، تا بدان (آمادگی و ساز و برگ جنگی) دشمنِ خدا و دشمن خویش را بترسانید، و کسان دیگری جز آنان را نیز به هراس اندازید که ایشان را نمی‌شناسید و خدا آنان را می‌شناسد. هر آنچه را در راه خدا (از جمله تجهیزات جنگی و تقویت بنیه دفاعی و نظامی اسلامی) صرف کنید، پاداش آن به تمام و کمال به شما داده می‌شود و هیچ گونه ستمی نمی‌بینید. [[«اَعِدُّوا»: تهیّه کنید. آماده سازید. «رِباط»: ریسمانی که چهارپا را با آن می‌بندند. در اینجا مراد پرورش و نگهداری مَرْکبهای جهاد است. «آخَرِینَ»: دیگران. «مِن دُونِهِمْ»: سوای ایشان. غیر از آنان. «یُوَفَّ إِلَیْکُمْ»: پاداش آن به تمام و کمال به شما داده می‌شود. «أَنتُمْ لا تُظْلَمُونَ»: از سوی خدا به شما ظلم نمی‌شود. اگر نیروی کافی برای مقابله با دشمنان فراهم سازید، از سوی آنان ظلم و ستمی به شما نمی‌شود، چرا که جرأت آن را نخواهند داشت.]]

۞ وَإِن جَنَحُوا۟ لِلسَّلْمِ فَٱجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى ٱللَّهِ ۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلْعَلِيمُ ﴿٦١﴾

اگر آنان به صلح گرایش نشان دادند، تو نیز بدان بگرای (و در پذیرش پیشنهاد صلح تردید و دودلی مکن و شرائط منطقی و عاقلانه و عادلانه را بپذیر) و بر خدای توکّل نمای که او شنوای (گفتار و) آگاه (از رفتار همگان) است. [[«إِن جَنَحُوا ...»: اگرتمایل به صلح نشان‌دادند. «سَلْم»: صلح.]]

وَإِن يُرِيدُوٓا۟ أَن يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ ٱللَّهُ ۚ هُوَ ٱلَّذِىٓ أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِۦ وَبِٱلْمُؤْمِنِينَ ﴿٦٢﴾

و اگر بخواهند تو را فریب دهند (و منظورشان از گرایش به صلح، مکر و کید باشد، باکی نداشته باش، چرا که) خدا برای تو کافی است. او همان کسی است که تو را با یاری خود و توسّط مؤمنان (مهاجر و انصار) تقویت و پشتیبانی کرد. [[«حَسْبَکَ»: کافی و ضامن و مراقب تو است.]]

وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ ۚ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِى ٱلْأَرْضِ جَمِيعًۭا مَّآ أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ ۚ إِنَّهُۥ عَزِيزٌ حَكِيمٌۭ ﴿٦٣﴾

و (خدا بود که عربها را با وجود دشمنانگی شدیدشان در پرتو اسلام دگرگون کرد و) در میان آنان الفت ایجاد نمود (و دلهای پر از حقد و کینه‌ی آنان را به هم نزدیک و مهربان کرد، به گونه‌ای که) اگر همه‌ی آنچه در زمین است صرف می‌کردی نمی‌توانستی میان دلهایشان انس و الفت برقرار سازی. ولی خداوند (با هدایت آنان به ایمان و دوستی و برادری) میانشان انس و الفت انداخت، چرا که او عزیز و حکیم است (و بر هر کاری توانا، و کارش از روی فلسفه و حکمت انجام می‌پذیرد). [[«أَلَّفَ»: انس و الفت انداخت. دلهایشان را به هم پیوند داد.]]

يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِىُّ حَسْبُكَ ٱللَّهُ وَمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلْمُؤْمِنِينَ ﴿٦٤﴾

ای پیغمبر! خدا برای تو و برای مؤمنانی که از تو پیروی کرده‌اند کافی و بسنده است (و ضامن و مراقب همگی شما است). [[«مَنْ»: عطف بر ضمیر (کَ) و منصوب است.]]

يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِىُّ حَرِّضِ ٱلْمُؤْمِنِينَ عَلَى ٱلْقِتَالِ ۚ إِن يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَٰبِرُونَ يَغْلِبُوا۟ مِا۟ئَتَيْنِ ۚ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّا۟ئَةٌۭ يَغْلِبُوٓا۟ أَلْفًۭا مِّنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌۭ لَّا يَفْقَهُونَ ﴿٦٥﴾

ای پیغمبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن برای اعلاء فرمان خدا) برانگیز. هرگاه بیست نفر شکیبا (و ورزیده و قویّ‌الایمان) از شما باشند بر دویست نفر غلبه می‌کنند، و اگر از شما صد نفر باشند بر هزار نفر از کافران غلبه می‌کنند، به خاطر این که کافران گروهی هستند که نمی‌فهمند (برای چه چیزی و چه کسی می‌جنگند، و اگر کشته شدند سرنوشت خانواده و سرانجام خودشان چه خواهد بود، و لذا این تاریکی راه و ناآگاهی از هدف و ندانستن نتیجه‌ی دنیوی و اخروی مبارزه، تاب و توانی برای آنان باقی نمی‌گذارد). [[«حَرِّضْ»: برانگیز. تشویق و تحریک کن. «بِأَنَّهُمْ»: به سبب این که ایشان.]]

ٱلْـَٰٔنَ خَفَّفَ ٱللَّهُ عَنكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًۭا ۚ فَإِن يَكُن مِّنكُم مِّا۟ئَةٌۭ صَابِرَةٌۭ يَغْلِبُوا۟ مِا۟ئَتَيْنِ ۚ وَإِن يَكُن مِّنكُمْ أَلْفٌۭ يَغْلِبُوٓا۟ أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ ٱللَّهِ ۗ وَٱللَّهُ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ ﴿٦٦﴾

هم اینک خداوند برای شما تخفیف قائل شد و دید در شما ضعفی است (و تازه‌کار و ناآزموده می‌باشید، در این حال) اگر از شما صد نفر شکیبا باشند، بر دویست نفر غلبه می‌کنند، و اگر هزار نفر باشند بر دو هزار نفر - با مدد و یاری الهی - پیروز می‌شوند، و (در هر حال فراموش نکنید که) خدا با شکیبایان است (و یاری و مدد او تنها شامل ایشان است). [[«فَإِن یَکُن مِّنکُم مِّاْئَةٌ صَابِرَةٌ ...»: دو حکم مذکور در دو آیه، مربوط به دو گروه مختلف و در شرائط متفاوت است. هنگامی که مسلمانان قویّ‌الایمان باشند، می‌توانند کافران بیشماری را درهم شکنند، و هنگامی که مسلمانان گرفتار ضعف و سستی عقیده شوند می‌توانند بر کافران کمتری پیروز گردند. آیه 65 دالّ بر عزیمت و اراده است و آیه 66 دالّ بر رخصت و اجازه.]]

مَا كَانَ لِنَبِىٍّ أَن يَكُونَ لَهُۥٓ أَسْرَىٰ حَتَّىٰ يُثْخِنَ فِى ٱلْأَرْضِ ۚ تُرِيدُونَ عَرَضَ ٱلدُّنْيَا وَٱللَّهُ يُرِيدُ ٱلْءَاخِرَةَ ۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌۭ ﴿٦٧﴾

هیچ پیغمبری حق ندارد که اسیران جنگی داشته باشد. مگر آن گاه که کاملاً بر دشمن پیروز گردد و بر منطقه سیطره و قدرت یابد (در غیر این صورت باید با ضربات قاطع و کوبنده و پیاپی، نیروی دشمن را از کار بیندازد. امّا به محض حصول اطمینان از پیروزی خود و شکست دشمن دست از کشتار بردارد و به اسیرکردن قناعت کند. ای مؤمنان!) شما (تنها به فکر جنبه‌های مادی هستید و) متاع ناپایدار دنیا را می‌خواهید، در صورتی که خداوند سرای (جاویدان) آخرت (و سعادت همیشگی) را (برای شما) می‌خواهد، و خداوند عزیز و حکیم است (و این است که کارهایش سراسر از روی حکمت و تدبیر، و متوجّه عزّت و پیروزی است). [[«أَسْری»: جمع اسیر، محبوسان. «یُثْخِنَ»: از مصدر (إِثْخان) به معنی غلظت و شدّت به کاربردن و مبالغه در مجروح کردن و ضعیف نمودن دشمن است (نگا: محمّد / 4) در اینجا مراد درهم کوبیدن دشمن و کشتار آنان است تا آن گاه که غلبه و پیروزی مسلّم شود و سپاه ایشان تارومار گردد. «عَرَض»: حطام دنیا. کالای ناپایدار و نعمت زودگذر جهان.]]

لَّوْلَا كِتَٰبٌۭ مِّنَ ٱللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَآ أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌۭ ﴿٦٨﴾

اگر حکم سابق خدا نبود (که بدون ابلاغ امّتی را کیفر ندهد، و مخطیِ در اجتهاد، مجازات نگردد) عذاب بزرگی در مقابل چیزی که (به عنوان فدیه‌ی اسیران گرفته‌اید و شتابی که ورزیده‌اید) به شما می‌رسید. [[«کِتَابٌ»: حکم. فرمان. مراد کیفر ندادن بدون ابلاغ قبلی است (نگا: اسراء / 15)، عذاب سخت و توان فرسا ندادن مسلمانان در زمان حیات پیغمبر و استغفارشان از گناهان (نگا: انفال / 33)، و عدم مجازاتِ مجتهدِ مخطّی در اجتهاد خود (نگا: تفسیرالمنتخب، و صفوة‌التفاسیر).]]

فَكُلُوا۟ مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلَٰلًۭا طَيِّبًۭا ۚ وَٱتَّقُوا۟ ٱللَّهَ ۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌۭ رَّحِيمٌۭ ﴿٦٩﴾

اکنون از آن چیزی که (از فدیه‌ی اسیران) فراچنگ آورده‌اید حلال و پاکیزه بخورید و (دغدغه‌ای به خود راه ندهید، و در همه‌ی کارهایتان) از خدا بترسید. بیگمان یزدان (سبحان نسبت به بندگانی که به درگاه او برگردند) بسیار آمرزنده و مهربان است. [[«مِمَّا غَنِمْتُمْ»: مراد مطلق غنیمت، یا فدیه اسیران است. «حَلالاً طَیِّباً»: مراد مباح و آزاد است. حال اوّل و دوم (ما)، یا صفت مصدر محذوف (أَکلاً) بوده و برای تأکید ذکر شده‌اند.]]

يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِىُّ قُل لِّمَن فِىٓ أَيْدِيكُم مِّنَ ٱلْأَسْرَىٰٓ إِن يَعْلَمِ ٱللَّهُ فِى قُلُوبِكُمْ خَيْرًۭا يُؤْتِكُمْ خَيْرًۭا مِّمَّآ أُخِذَ مِنكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ۗ وَٱللَّهُ غَفُورٌۭ رَّحِيمٌۭ ﴿٧٠﴾

ای پیغمبر! به اسیرانی که در دست شما هستند بگو: اگر خداوند در دلهایتان خیری (همچون ایمان و اخلاص و صدق در اسلام آوردنتان) سراغ یابد (و بداند که دارای نیّت پاک و راستینی هستید، در دنیا و آخرت) بهتر از آنچه از شما دریافت شده است به شما عطاء می‌کند و شما را می‌بخشد (و شرک و سیّئات شما را نادیده می‌گیرد) و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است. [[«خَیْراً»: واژه اوّل صفت مشبّهه و مراد از آن ایمان راستین و صدق در پذیرش اسلام است. واژه دوم، اسم تفضیل و مراد از آن بهتر از چیزی است که مؤمنان از کافران دریافت داشته‌اند.]]

وَإِن يُرِيدُوا۟ خِيَانَتَكَ فَقَدْ خَانُوا۟ ٱللَّهَ مِن قَبْلُ فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ ۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴿٧١﴾

(ای پیغمبر!) اگر (مشرکان با اظهار ایمان) بخواهند به تو خیانت کنند (موضوع تازه‌ای نیست و باکی نداشته باش، چرا که) آنان پیش از این (نیز با اتّخاذ شرکاء و انداد برای خدا و کفران نعمتِ الله) به خدا خیانت کرده‌اند و خداوند (در قبال آن شما را) بر آنان پیروز کرده است (هرچند شما ضعیف بودید و ایشان نیرومند بودند) و خداوند آگاه (از احوال و افکار همگان است و) حکیم است (و کارها را برابر حکمت و فلسفه‌ای که خود می‌داند می‌گرداند). [[«أَمْکَنَ مِنْهُمْ»: شما را بر آنان چیره کرد و ایشان را مقهورتان نمود. گویند: (أَمْکَنَ اللهُ أوْلِیَآءَهُ مِنْ أَعْدَائِهِ) خداوند دوستانش را بر دشمنانش پیروز گرداند.]]

إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَهَاجَرُوا۟ وَجَٰهَدُوا۟ بِأَمْوَٰلِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِى سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلَّذِينَ ءَاوَوا۟ وَّنَصَرُوٓا۟ أُو۟لَٰٓئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَآءُ بَعْضٍۢ ۚ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَلَمْ يُهَاجِرُوا۟ مَا لَكُم مِّن وَلَٰيَتِهِم مِّن شَىْءٍ حَتَّىٰ يُهَاجِرُوا۟ ۚ وَإِنِ ٱسْتَنصَرُوكُمْ فِى ٱلدِّينِ فَعَلَيْكُمُ ٱلنَّصْرُ إِلَّا عَلَىٰ قَوْمٍۭ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَٰقٌۭ ۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌۭ ﴿٧٢﴾

بیگمان کسانی که ایمان آورده‌اند و (از خانه و کاشانه‌ی خویش) مهاجرت کرده‌اند و با جان و مال خود در راه خدا (به تلاش ایستاده‌اند و) جهاد نموده‌اند (و لقب مهاجرین را برازنده‌ی خود گردانده‌اند)، و کسانی که (مهاجرین را در منزل و مأوای خود) پناه داده‌اند و (ایشان را با جان و مال) یاری نموده‌اند (و از سوی خدا و پیغمبر لقب انصار دریافت داشته‌اند،) برخی از آنان یاران برخی دیگرند (و مسؤول و متعهّد در برابر یکدیگرند) و امّا کسانی که ایمان آورده‌اند ولیکن مهاجرت ننموده‌اند (و با وجود توانائی به جامعه‌ی نوین شما در مدینه نپیوسته‌اند، هیچ گونه تعهّد و مسؤولیّت و) ولایتی در برابر آنان ندارید تا آن گاه که مهاجرت می‌کنند. اگر (چنین مؤمنان غیرمهاجری از دست ظلم و جور دیگران) به سبب دینشان از شما کمک و یاری خواستند، کمک و یاری بر شما واجب است، مگر زمانی که مخالفان آنان گروهی باشند که میان شما و ایشان پیمان (ترک مخاصمه) باشد. (در این صورت رعایت عهد و پیمان، از رعایت حال چنین مؤمنان بی‌حالی لازم‌تر است. به هر حال) خداوند می‌بیند آنچه را که می‌کنید (پس مواظب حال همدیگر و حفظ حدود و عهود باشید). [[«آوَوْا»: منزل و مأوی دادند. پناه دادند. «وَلایَة»: نصرت. مدد و یاری (نگا: کهف / 44). «إِسْتَنصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ»: از شما کمک و یاری خواستند تا دین خود را حفظ کنند و خویشتن را از شکنجه و آزاری برهانند که به سبب داشتن دین و ایمان، متوجّه آنان می‌گردد. «میثاق»: مراد پیمان ترک مخاصمه است.]]

وَٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَآءُ بَعْضٍ ۚ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُن فِتْنَةٌۭ فِى ٱلْأَرْضِ وَفَسَادٌۭ كَبِيرٌۭ ﴿٧٣﴾

و کسانی که کافرند، برخی یاران برخی دیگرند (و در جانبداری از باطل و بدسگالی با مؤمنان همرأی و همسنگرند. پس ایشان را به دوستی نگیرید و در حفظ عهد و پیمان بکوشید) که اگر چنین نکنید فتنه و فساد عظیمی در زمین روی می‌دهد. [[«إِلاّ تَفْعَلُوهُ»: اگر آن را انجام ندهید. ضمیر (هُ) به میثاق یا حفظ آن و یا نصر مذکور در آیه قبلی برمی‌گردد.]]

وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَهَاجَرُوا۟ وَجَٰهَدُوا۟ فِى سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلَّذِينَ ءَاوَوا۟ وَّنَصَرُوٓا۟ أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ ٱلْمُؤْمِنُونَ حَقًّۭا ۚ لَّهُم مَّغْفِرَةٌۭ وَرِزْقٌۭ كَرِيمٌۭ ﴿٧٤﴾

بیگمان کسانی که ایمان آورده‌اند و مهاجرت کرده‌اند و در راه خدا جهاد نموده‌اند، و همچنین کسانی که پناه داده‌اند و یاری کرده‌اند، (هر دو گروه) آنان حقیقةً مؤمن و باایمانند (و شایسته‌ی واژه‌ی مهاجر و انصارند و تار و پود جاودانه‌ی پرچم اسلامند و) برای آنان آمرزش (گناهان از سوی یزدان منان) و روزی شایسته (در بهشت جاویدان) است. [[«وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا ...»: آیات پیشین متضمّن تعهّد و مسؤولیّت و یاری مؤمنان با همدیگر است، و این آیه بیانگر ستایش و بزرگداشت آنان و مقام و منزلت ایشان است. «رِزْقٌ کَرِیمٌ»: (نگا: انفال / 4).]]

وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ مِنۢ بَعْدُ وَهَاجَرُوا۟ وَجَٰهَدُوا۟ مَعَكُمْ فَأُو۟لَٰٓئِكَ مِنكُمْ ۚ وَأُو۟لُوا۟ ٱلْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَىٰ بِبَعْضٍۢ فِى كِتَٰبِ ٱللَّهِ ۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌۢ ﴿٧٥﴾

و کسانی که پس از (نزول این آیات) ایمان آورده‌اند و مهاجرت کرده‌اند و با شما (ای مهاجران و انصار) جهاد نموده‌اند، آنان از زمره‌ی شما هستند و (از حقوق و مدد و یاری شما برخوردار می‌گردند. این ولایت ایمانی بود، و امّا ولایت خویشاوندی علاوه بر این میان افرادی موجود است و) کسانی که با یکدیگر خویشاوندند برخی برای برخی دیگر سزاوارترند (و حقوق آنان) در کتاب خدا (بیان شده است و حکم خدا بر آن رفته است و) بیگمان خداوند آگاه از هر چیزی است. [[«أُوْلُوالأرْحَامِ»: اقرباء. خویشاوندان. «أوْلَی»: سزاوارتر. «کِتَابِ اللهِ»: کتاب خدا قرآن. حکم و فرمان خدا (نگا: انفال / 68).]]