Main pages

Surah The reality [Al-Haaqqa] in Persian

Surah The reality [Al-Haaqqa] Ayah 52 Location Makkah Number 69

ٱلۡحَاۤقَّةُ ﴿1﴾

رخداد راستین! [[«ألْحَآقَّةُ»: یکی از نامهای قیامت است. از آنجا که قیامت حتماً و قطعاً فرا می‌رسد و حقیقت و واقعیّت دارد، بدین نام خوانده شده است.]]

مَا ٱلۡحَاۤقَّةُ ﴿2﴾

رخداد راستین چگونه رخدادی است؟! [[«مَا»: مبتدا، و (أَلْحَآقَّةُ) خبر مبتدا است، و جمله (مَاحاقّه) خبر (ألْحَآقَّةُ) در آیه قبلی است.]]

وَمَاۤ أَدۡرَىٰكَ مَا ٱلۡحَاۤقَّةُ ﴿3﴾

تو چه می‌دانی رخداد راستین چگونه رخدادی است؟! [[«مَآ أَدْرَاکَ»: چه چیز تو را متوجّه کرده است؟ تو کَی می‌دانی؟ قیامت جزو غیب است و غیب دان تنها خدا است. فرا رسیدن قیامت و چگونگی آن، برای انسانها که زندانیان زندان دنیایند، معمّا و راز سربه مهری است. تکرار واژگان و شیوه سخن بدین گونه که در این سه آیه است، برای بیان عظمت مسأله و تأکید بر یقینی بودن آن است. در تعبیرات روزمرّه خود، گاهی می‌گوئیم: فلان کس انسان است! چه انسانی؟ تو چه می‌دانی چگونه انسانی است؟ یعنی حدّ و مرزی برای توصیف انسانیّت او نیست. در اینجا دنباله کلام، یا بحث از قیامت و چگونگی‌آن قطع می‌گردد و راز بود و راز ماند.]]

كَذَّبَتۡ ثَمُودُ وَعَادُۢ بِٱلۡقَارِعَةِ ﴿4﴾

قوم ثمود و قوم عاد (رخداد راستین) درهم کوبنده را تکذیب کردند. [[«الْقَارِعَةَ»: یکی از نامهای قیامت است. از آنجا که جهان را در هم می‌کوبد و حوادث و اهوال آن مردمان را فرا می‌گیرد، بدان نام خوانده شده است.]]

فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهۡلِكُوا۟ بِٱلطَّاغِیَةِ ﴿5﴾

در نتیجه قوم ثمود با عذاب سرکش و سهمگین (صاعقه) نابود گشتند. [[«ثَمُودُ»: قوم پیغمبری به نام صالح بودند. «الطَّاغِیَة»: حادثه و بلائی که شدّت آن از حدّ در گذرد. مراد صاعقه مذکور در (فصّلت / 13) است. صاعقه هم همیشه با لرزش و صدای مهیب همراه است، لذا در (اعراف / 78) رَجْفه، و در (هود / 67) صَیْحَه ذکر شده است.]]

وَأَمَّا عَادࣱ فَأُهۡلِكُوا۟ بِرِیحࣲ صَرۡصَرٍ عَاتِیَةࣲ ﴿6﴾

و قوم عاد به وسیله‌ی تندباد سرد و سرکش و پر سر و صدای ویرانگری نابود شدند. [[«عَادٌ»: قوم پیغمبری به نام هود بودند. «صَرْصَرٍ»: باد تند و ویرانگر و سرد و پر سر و صدا. «عَاتِیَةٍ»: سرکش. سخت ویرانگر.]]

سَخَّرَهَا عَلَیۡهِمۡ سَبۡعَ لَیَالࣲ وَثَمَـٰنِیَةَ أَیَّامٍ حُسُومࣰاۖ فَتَرَى ٱلۡقَوۡمَ فِیهَا صَرۡعَىٰ كَأَنَّهُمۡ أَعۡجَازُ نَخۡلٍ خَاوِیَةࣲ ﴿7﴾

خداوند چنین تندبادی را هفت شب و هشت روز پیاپی بر آنان گمارد. (اگر در آنجا می‌بودی) در این مدّت مردمان را می‌دیدی که روی زمین افتاده‌اند و انگار تنه‌های پوک و توخالی درختان خرمایند. [[«سَخَّرَهَا»: باد را مسلّط کرد. باد را گمارد. «حُسُوماً»: پی در پی. ریشه کن کننده و خانمانسوز. حال ضمیر (هَا) یا صفت (سَبْعَ و ثَمانِیَةَ) و یا مفعول مطلق فعل محذوفی است. این واژه جمع حاسِم است، و یا این که مصدر ثلاثی مجرّد است. «فِیهَا»: در آن‌روزها. درآنجاها. در گذر باد. «صَرْعی»: جمع صَریع، روی زمین‌افتاده. نقش زمین شده. مرده. حال است. «أَعْجَازُ»: (نگا: قمر / 20). «خَاوِیَةٍ»: فروتپیده (نگا: بقره / 259، کهف / 42، حجّ / 45، نمل / 52). پوک و توخالی. در اینجا مراد پوسیده و متلاشی است.]]

فَهَلۡ تَرَىٰ لَهُم مِّنۢ بَاقِیَةࣲ ﴿8﴾

آیا کسی را می‌بینی که از ایشان بر جای مانده باشد. [[«باقِیَةٍ»: باقیمانده. بر جای. در اصل: مِن بَقِیَّةٍ بَاقِیَةٍ، یا این که مِن نَّفْسٍ بَاقِیَةٍ. یا به معنی بقاء و اثر است. مصدری است همچون طَاغِیَة، به معنی طغیان (نگا: اعراب القرآن درویش).]]

وَجَاۤءَ فِرۡعَوۡنُ وَمَن قَبۡلَهُۥ وَٱلۡمُؤۡتَفِكَـٰتُ بِٱلۡخَاطِئَةِ ﴿9﴾

فرعون و کسانی که پیش از او بودند، و همچنین اهالی شهرها و آبادیهای زیر و روشده‌ی (قوم لوط) مرتکب گناهان بزرگ شدند. [[«جَآءَ ... بِالْخَاطِئَةِ»: گناه ورزیدند. مرتکب گناه شدند. «الْمُؤْتَفِکَاتُ»: جمع مُؤْتَفِکَة، شهرها و آبادیهای زیر و رو شده (نگا: توبه / 70، نجم / 53). در اینجا مراد اهالی آنجا، یعنی قوم لوط است. «الْخَاطِئَةِ»: خطا. مراد کفر و شرک و ظلم و فساد و انواع گناهان است. مصدر ثلاثی مجرّد است، همچون عَافِیَة و عاقِبَة.]]

فَعَصَوۡا۟ رَسُولَ رَبِّهِمۡ فَأَخَذَهُمۡ أَخۡذَةࣰ رَّابِیَةً ﴿10﴾

آنان با فرستاده‌ی پروردگارشان به مخالفت برخاستند، و خداوند ایشان را به سختی فرو گرفت (و به عذاب شدیدی گرفتار ساخت). [[«أَخْذَةً»: گرفتار کردن. فرو گرفتن. «رَابِیَةً»: فوق العاده شدید. زیاد و فراوان.]]

إِنَّا لَمَّا طَغَا ٱلۡمَاۤءُ حَمَلۡنَـٰكُمۡ فِی ٱلۡجَارِیَةِ ﴿11﴾

ما بدان گاه که (در طوفان نوح) آب طغیان کرد (و از حدّ معمول فراتر رفت، نیاکان) شما را سوار کشتی کردیم. [[«حَمَلْنَاکُمْ»: شما را حمل کردیم. این تعبیر کنایه از اسلاف و نیاکان ما است. چرا که اگر آنان نجات نمی‌یافتند، ما نیز امروزه وجود نداشتیم. «الْجَارِیَةِ»: کشتی (نگا: ذاریات / 3، شوری / 32، رحمن / 24).]]

لِنَجۡعَلَهَا لَكُمۡ تَذۡكِرَةࣰ وَتَعِیَهَاۤ أُذُنࣱ وَ ٰ⁠عِیَةࣱ ﴿12﴾

تا آن (حادثه‌ی نجات مؤمنان و غرق شدن کافران، درس عبرتی و) مایه‌ی اندرزی، برای شما بوده و گوشهای شنوا آن را فرا گیرند و به خاطر سپرند. [[«تَذْکِرَةً»: پند و اندرز. درس عبرت (نگا: طه / 3، واقعه / 73). «وَاعِیَةٌ»: شنوا و نگاه دارنده. به خاطر سپارنده (نگا: / 37).]]

فَإِذَا نُفِخَ فِی ٱلصُّورِ نَفۡخَةࣱ وَ ٰ⁠حِدَةࣱ ﴿13﴾

هنگامی که یک دم در صور دمیده شود. [[«نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ»: یک دم. دمیدن نفخه نخستین در صور مراد است.]]

وَحُمِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ وَٱلۡجِبَالُ فَدُكَّتَا دَكَّةࣰ وَ ٰ⁠حِدَةࣰ ﴿14﴾

و زمین و کوهها از جا برداشته شوند و یکباره در هم کوبیده و متلاشی گردند. [[«دَکَّةً»: یکباره در هم کوبیدن و پخش و پراکنده کردن (نگا: اعراف / 143، کهف / 98). «الْجِبَالُ»: ذکر کوهها بعد از زمین، مراد همواریها و ناهمواریهای زمین است که به هم می‌خورند و صاف می‌گردند (نگا: طه / 106 و 107).]]

فَیَوۡمَىِٕذࣲ وَقَعَتِ ٱلۡوَاقِعَةُ ﴿15﴾

بدان هنگام است که آن واقعه (ی بزرگ قیامت در جهان) رخ می‌دهد (و رستاخیز بر پا می‌شود). [[«فَیَوْمَئِذٍ»: این آیه، جواب شرط (إِذا) است.]]

وَٱنشَقَّتِ ٱلسَّمَاۤءُ فَهِیَ یَوۡمَىِٕذࣲ وَاهِیَةࣱ ﴿16﴾

و آسمان از هم می‌شکافد و می‌پراکند، و در آن روز سست و نااستوار می‌گردد. [[«إنشَقَّتْ»: از هم می‌شکافد و متفرّق می‌گردد. «وَاهِیَةٌ»: سست و شُل (نگا: رحمن / 37).]]

وَٱلۡمَلَكُ عَلَىٰۤ أَرۡجَاۤىِٕهَاۚ وَیَحۡمِلُ عَرۡشَ رَبِّكَ فَوۡقَهُمۡ یَوۡمَىِٕذࣲ ثَمَـٰنِیَةࣱ ﴿17﴾

و فرشتگان در اطراف و کناره‌های آسمان (جدید آن روزی) قرار می‌گیرند، و در آن روز، هشت فرشته، عرش پروردگارت را بر فراز سر خود بر می‌دارند. [[«الْمَلَکُ»: فرشتگان. اسم جنس است و در اینجا معنی جمع دارد. «أَرْجَآئِهَا»: أَرْجَآء جمع رَجیِّ، یا رَجا، کناره‌ها، جوانب و اطراف. ضمیر (ها) به آسمان جدید آن روز بر می‌گردد (نگا: المصحف المیسّر). «ثَمَانِیَةٌ»: عرش، بردارندگان عرش، ملائکه، کرسی، قلم، لوح، و مانند اینها از غیبیّات است و ما بدانها ایمان داریم و از چند و چون و کم و کیف آنها بی‌خبریم.]]

یَوۡمَىِٕذࣲ تُعۡرَضُونَ لَا تَخۡفَىٰ مِنكُمۡ خَافِیَةࣱ ﴿18﴾

در آن روز (برای حساب و کتاب، به خدا) نموده می‌شوید، و (چه رسد به کارهای آشکارتان) چیزی از کارهای نهانیتان مخفی و پوشیده نمی‌ماند. [[«تُعْرَضُونَ»: عرضه می‌شوید. نموده می‌شوید (نگا: غافر / 46، شوری / 45). بسان می‌گردید (نگا: هود / 18). «لا تَخْفی مِنکُمْ خَافِیَةٌ»: هیچ نهانی از نهانیهای شما بر خدا پنهان نمی‌ماند. هیچ کاری مخفی و نهانی از کارهایتان بر خودتان و بر دیگران پنهان نمی‌ماند (نگا: طارق / 9).]]

فَأَمَّا مَنۡ أُوتِیَ كِتَـٰبَهُۥ بِیَمِینِهِۦ فَیَقُولُ هَاۤؤُمُ ٱقۡرَءُوا۟ كِتَـٰبِیَهۡ ﴿19﴾

و امّا هر کس که نامه‌ی اعمالش به دست راست او داده شود، (فریاد شادی سر می‌دهد و) می‌گوید: (ای اهل محشر! بیائید) نامه‌ی اعمال مرا بگیرید و بخوانید! [[«هَآؤُمُ»: بگیرید!. (هَآء) اسم الفعل است و به معنی (بگیرید). واژه (م) بیانگر جمع بودن مخاطب است که افراد پیرامون او هستند. «کِتَابِیَهْ»: حرف (ه) در آخر این واژه و واژه‌های: حِسَابِیَهْ، و مَالِیَهْ، و سُلْطَانِیَهْ در آیات بعدی، هاء سکته نامیده می‌شود و معنی خاصّی ندارد.]]

إِنِّی ظَنَنتُ أَنِّی مُلَـٰقٍ حِسَابِیَهۡ ﴿20﴾

آخر من می‌دانستم که (رستاخیزی در کار است و) من با حساب و کتاب خود رویاروی می‌شوم. [[«ظَنَنتُ»: به یقین می‌دانستم. «مُلاقٍ»: ملاقات کننده. رویاروی شونده.]]

فَهُوَ فِی عِیشَةࣲ رَّاضِیَةࣲ ﴿21﴾

پس او در زندگی رضایت بخشی خواهد بود. [[«رَاضِیَةٍ»: رضایت بخش.]]

فِی جَنَّةٍ عَالِیَةࣲ ﴿22﴾

در میان باغ والای بهشت، جایگزین خواهد شد. [[«فِی جَنَّةٍ عَالِیَةٍ»: این آیه، بدل (فی عِیشَةٍ رَاضِیَةٍ) است.]]

قُطُوفُهَا دَانِیَةࣱ ﴿23﴾

میوه‌های آن در دسترس است. [[«قُطُوف»: جمع قِطْف، به معنی میوه‌های چیده شده، ولی در اینجا به معنی میوه‌هائی است که آماده چیدن است. «دَانِیَةٌ»: نزدیک. در دسترس.]]

كُلُوا۟ وَٱشۡرَبُوا۟ هَنِیۤـَٔۢا بِمَاۤ أَسۡلَفۡتُمۡ فِی ٱلۡأَیَّامِ ٱلۡخَالِیَةِ ﴿24﴾

در برابر کارهائی که در روزگاران گذشته (ی دنیا) انجام می‌داده‌اید. بخورید و بنوشید، گوارا باد! [[«هَنِیئاً»: گوارا. گوارا باد. «بِمَا»: در مقابل چیزی که. در برابر کارهائی که. «أَسْلَفْتُمْ»: پیشاپیش فرستاده‌اید و تقدیم داشته‌اید (نگا: یونس / 30). «الْخَالِیَةِ»: گذشته. مراد روزگاران دنیا است.]]

وَأَمَّا مَنۡ أُوتِیَ كِتَـٰبَهُۥ بِشِمَالِهِۦ فَیَقُولُ یَـٰلَیۡتَنِی لَمۡ أُوتَ كِتَـٰبِیَهۡ ﴿25﴾

و امّا کسی که نامه‌ی اعمالش به دست چپش داده شود، می‌گوید: ای کاش هرگز نامه‌ی اعمالم به من داده نمی‌شد! [[«شِمَال»: دست چپ.]]

وَلَمۡ أَدۡرِ مَا حِسَابِیَهۡ ﴿26﴾

و هرگز نمی‌دانستم که حساب من چیست! [[«مَا»: اسم استفهام و مبتدا است.]]

یَـٰلَیۡتَهَا كَانَتِ ٱلۡقَاضِیَةَ ﴿27﴾

ای کاش پایان بخشِ عمرم، همان مرگ بود و بس! [[«لَیْتَهَا»: ضمیر (هَا) به (مَوْتَة) یعنی مرگ بر می‌گردد. شخص کافر آرزو می‌کند که همان گونه که عقیده داشت، مرگ آخرین لحظات عمر بود، و دیگر زنده شدنی در میان نبود. یا این که ضمیر (هَا) به (حَالَة) و وضع کنونی او بر می‌گردد که از مقام پیدا است. در این صورت معنی آیه چنین است: ای کاش مرگم فرا می‌رسید و هم اکنون می‌مُردم!. «الْقَاضِیَة»: پایان دهنده. قطع کننده رشته حیات.]]

مَاۤ أَغۡنَىٰ عَنِّی مَالِیَهۡۜ ﴿28﴾

دارائی من، مرا سودی نبخشید، و به درد (بیچارگی امروز) من نخورد. [[«مَا أَغْنی»: (نگا: اعراف / 48، حجر / 84، شعراء / 207).]]

هَلَكَ عَنِّی سُلۡطَـٰنِیَهۡ ﴿29﴾

قدرت من، از دست من برفت! (و دلیل و برهان من، پوچ و نادرست از آب درآمد!). [[«سُلْطَانِیَهْ»: سلطان، عبارت از سُلطه و قدرت است. مراد، هم صحّت بدنی و هم قدرت مقام و هم نفوذ کلام است. دلیل و برهان. در این صورت مراد این است که حجّت و برهان دنیوی او باطل بوده و هم اینک عکس آن ثابت شده است.]]

خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ﴿30﴾

(خدا به فرشتگان نگهبان دوزخ دستور می‌فرماید:) او را بگیرید و به غل و بند و زنجیرش کشید. [[«غُلُّوهُ»: غل و بند و زنجیرش کنید (نگا: اعتراف / 157، رعد / 5، سبأ / 33).]]

ثُمَّ ٱلۡجَحِیمَ صَلُّوهُ ﴿31﴾

سپس او را به دوزخ بیندازید. [[«صَلُّوهُ»: او را داخل آتش کنید (نگا: نساء / 10، ابراهیم / 29، یس / 64).]]

ثُمَّ فِی سِلۡسِلَةࣲ ذَرۡعُهَا سَبۡعُونَ ذِرَاعࣰا فَٱسۡلُكُوهُ ﴿32﴾

سپس او را با زنجیری ببندید و بکَشید که هفتاد ذراع درازا دارد. [[«سِلْسِلَةٍ»: زنجیر. «ذَرْع»: اندازه و درازا. اندازه گرفتن. «سَبْعُونَ»: هفتاد. مراد تکثیر است. «ذِرَاعاً»: فاصله آرنج تا نوک انگشتان دست. ارش. «أسْلُکُوهُ»: جایگزینش کنید. داخلش کنید.]]

إِنَّهُۥ كَانَ لَا یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ ٱلۡعَظِیمِ ﴿33﴾

چرا که او به خداوند بزرگ ایمان نمی‌آورد. [[«کَانَ لا یُؤْمِنُ»: در سراسر زندگی دنیویش، ایمان و باور نداشت.]]

وَلَا یَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ ٱلۡمِسۡكِینِ ﴿34﴾

و مردمان را به دادن خوراک به بینوا، تشویق و ترغیب نمی‌کرد. [[«لا یَحُضُّ»: تشویق نمی‌کرد. ترغیب نمی‌نمود. «طَعَامِ»: به معنی اطعام، یعنی خوراک دادن است، یا این که مضافی همچون (بذل) محذوف است.]]

فَلَیۡسَ لَهُ ٱلۡیَوۡمَ هَـٰهُنَا حَمِیمࣱ ﴿35﴾

لذا امروز در اینجا یار مهربانی ندارد. [[«حَمِیمٌ»: دوست صمیمی. یار مهربان (نگا: شعراء / 101، غافر / 18، فصّلت / 34).]]

وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنۡ غِسۡلِینࣲ ﴿36﴾

و خوراکی هم ندارد مگر از زردابه و خونابه (ی دوزخیان). [[«غِسْلِینٍ»: چرک و خون. شوخابه. خونابه. زردابه. ریم. دوزخیان دارای مکان و عذاب مختلفی هستند و هریک از (ضَرِیع) و (زَقُّوم) و (غِسْلِین) غذای گروهی از ایشان است. یا این که هر یک از اینها - که در حقیقت خوراک نیست - به همه دوزخیان داده می‌شود، و خوراک ایشان همچون چیزهائی است (نگا: التفسیر القرآنی للقرآن).]]

لَّا یَأۡكُلُهُۥۤ إِلَّا ٱلۡخَـٰطِـُٔونَ ﴿37﴾

چنین خوراکی را جز بزهکاران نمی‌خورند. [[«الْخَاطِئُونَ»: مجرمان و بزهکاران. خطاکاران.]]

فَلَاۤ أُقۡسِمُ بِمَا تُبۡصِرُونَ ﴿38﴾

سوگند می‌خورم به آنچه می‌بینید! [[«لآ أُقْسِمُ»: (نگا: واقعه / 75).]]

وَمَا لَا تُبۡصِرُونَ ﴿39﴾

و سوگند می‌خورم به آنچه نمی‌بینید! [[«بِمَا تُبْصِرُونَ ... وَ مَا لا تُبْصِرُونَ»: مراد از دیدنیها و نادنیها، همه مخلوقات و موجودات است.]]

إِنَّهُۥ لَقَوۡلُ رَسُولࣲ كَرِیمࣲ ﴿40﴾

این (قرآن از سوی خدا آمده است و) گفتاری است (که) از (زبان) پیغمبر بزرگواری (به نام محمّد، پخش و تبلیغ می‌شود). [[«إِنَّهُ»: قرآن. «رَسُولٍ»: مراد پیغمبر اسلام است که از سوی خداوند مبلّغِ کلام آسمانی است (نگا: حاقّه / 43).]]

وَمَا هُوَ بِقَوۡلِ شَاعِرࣲۚ قَلِیلࣰا مَّا تُؤۡمِنُونَ ﴿41﴾

و سخن هیچ شاعری نیست (چنان که شما گمان می‌برید. اصلاً) شما کمتر ایمان می‌آورید (و به دنبال حق و حقیقت می‌افتید). [[«قَلِیلاً مَّا تُؤْمِنُونَ»: (نگا: بقره / 88).]]

وَلَا بِقَوۡلِ كَاهِنࣲۚ قَلِیلࣰا مَّا تَذَكَّرُونَ ﴿42﴾

و گفته‌ی هیچ غیبگو و کاهنی نیست. اصلاً شما کمتر پند می‌گیرید (و یادآور حق و حقیقت می‌گردید، و درست و نادرست را فرق می‌نهید). [[«قَلِیلاً مَّا تَذَکَّرُونَ»: (نگا: اعراف / 3، نمل / 62، غافر / 58).]]

تَنزِیلࣱ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَـٰلَمِینَ ﴿43﴾

(بلکه کلامی است که) از جانب پروردگار جهانیان نازل شده است. [[«تَنزِیلٌ»: (نگا: شعراء / 192، سجده / 2، یس / 5).]]

وَلَوۡ تَقَوَّلَ عَلَیۡنَا بَعۡضَ ٱلۡأَقَاوِیلِ ﴿44﴾

اگر پیغمبر پاره‌ای سخنان را به دروغ بر ما می‌بست. [[«الأَقَاوِیلِ»: جمع أَقْوال، و آن جمع قَوْل است همچون اَبابیت جمع اَبْیات، و اَناعیم جمع اَنْعام. این واژه بیشتر به سخنان دروغین گفته می‌شود.]]

لَأَخَذۡنَا مِنۡهُ بِٱلۡیَمِینِ ﴿45﴾

ما دست راست او را می‌گرفتیم. [[«الْیَمِینِ»: دست راست. مراد دست راست پیغمبر است (نگا: روح المعانی، روح البیان، کشّاف). منظور جلوگیری از تعدّی به کلام خدا است. همان گونه که می‌گویند: جلو دستش را بگیرید.]]

ثُمَّ لَقَطَعۡنَا مِنۡهُ ٱلۡوَتِینَ ﴿46﴾

سپس رگ دلش را پاره می‌کردیم. [[«الْوَتِینَ»: شاهرگ قلب که خون را به تمام اعضاء بدن می‌رساند و اگر قطع شود مرگ انسان آنی و حتمی است.]]

فَمَا مِنكُم مِّنۡ أَحَدٍ عَنۡهُ حَـٰجِزِینَ ﴿47﴾

و کسی از شما نمی‌توانست مانع (این کار ما در باره‌ی) او شود (و مرگ را از او باز دارد). [[«حَاجِزِینَ»: جمع حاجِز، به معنی مانِع و رادِع. بازدارندگان. جلوگیری کنندگان. خبر (مَا) است.]]

وَإِنَّهُۥ لَتَذۡكِرَةࣱ لِّلۡمُتَّقِینَ ﴿48﴾

مسلّماً قرآن پند و اندرز پرهیزگاران است. [[«تَذْکِرَةٌ»: (نگا: طه / 3).]]

وَإِنَّا لَنَعۡلَمُ أَنَّ مِنكُم مُّكَذِّبِینَ ﴿49﴾

ما قطعاً می‌دانیم که برخی از شما (قرآن را) تکذیب می‌کنند. [[«مُکَذِّبِینَ»: تکذیب کنندگان.]]

وَإِنَّهُۥ لَحَسۡرَةٌ عَلَى ٱلۡكَـٰفِرِینَ ﴿50﴾

آخر قرآن، مایه‌ی حسرت و سبب اندوه کافران است. [[«إِنَّهُ»: این که قرآن.]]

وَإِنَّهُۥ لَحَقُّ ٱلۡیَقِینِ ﴿51﴾

قرآن، یقینِ راستین (و حق و حقیقت فرو فرستاده‌ی جهان آفرین) است. [[«حَقُّ الْیَقِینِ»: (نگا: واقعه / 95).]]

فَسَبِّحۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلۡعَظِیمِ ﴿52﴾

حال که چنین است. با ذکر نام پروردگار بزرگوار خود، خدا را تسبیح و تقدیس کن. [[«فَسَبِّحْ»: (نگا: آل‌عمران / 41، حجر / 98، طه / 130). «بِاسْمِ»: به وسیله نام. با بردن نام.]]